فوق ماراتن

من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندی

من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندی

محدودیت مصونیت نیست

يكشنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۲۳ ب.ظ

شاید زیادی نسبت به لغت "محدودیت" و بدتر از آن جمله‌ای "محدودیت مصونیت است" گارد گرفته‌ام. ولی یقین دارم این هم یک جمله‌ی سوسیالیستی است. و ربطی به اسلام و دین و این‌ها ندارد. 

من ADHD متوسط دارم و این معرف حضور دوستان هست. یکی از راهکارهای پیشنهاد شده هم برای این مرض عدم تمرکز، dopamine detox یا سم‌زدایی دوپامین(؟) است. که قبلاً در موردش نوشته بودم. 

با این وجود، تازگی‌ها حس بدی به اینجور حرف‌ها دارم و حس می‌کنم راه درستی نیست. یعنی ببینید، فرض کنید یک حکومتی دارید به اسم "مغز" که در این حکومت یک ماده‌ای هست به اسم  "دوپامین" که به ساکنان مغز (نورون‌ها) احساس لذت می‌دهد. منتهی؛ دشمنانی مانند "تلویزیون"، "اینستاگرام"، "تلگرام" و "توییتر" و به طور کلی "تکنولوژی متخاصم" با اقدامات "جنگ نرم" از طرق غیر عادی به نورون‌های معصوم از همه‌جا بی‌خبر دوپامین می‌رسانند، و نورون آنجا که باید به "جهاد و سازندگی" و "کار مفید" بپردازد، جذب حقه‌های دشمن شده و "مشکلات تمرکزی عدیده‌ای" بر "مغز" سایه‌انداز می‌شود‌. 

لذا، حکومت مغز تصمیم می‌گیرد طی یک عملیات با نام "دوپامین دیتاکس" به مقابله با دشمن به پا خیزد و تمرکز از دست رفته را به دست آورد. بدین صورت که طی این عملیات تمام ورودی‌های مغز را محدود کرده، به دشمن اجازه‌ی ورود نمی‌دهد، و نورون‌ها در آرامش خیال می‌توانند به زندگی خود ادامه دهند و از دوپامینی که حاصل دسترنج خودشان است لذت و بهره‌ی کافی را ببرند. 

با این توصیفات، آیا به نظر شما این دوپامین دیتاکس شبیه کمونیسم نیست؟ بله شما با محدود کردن دسترسیتان به این چیزها آرامش خیال بیشتری دارید و زندگی شیرین و همه چیز آرام است. ولی به چه قیمتی؟ به قیمت بی‌خبر ماندن از دنیا؟‌ به قیمت "بی‌خیالی"؟ به قیمت عقب‌ماندگی؟ تازه آن‌ هم اگر این عملیات پایدار باشد! که تجربه‌ی من می گوید در موارد بسیار اندک پایدار است.

من فکر می‌کنم هنر این نیست که آدم در یک حکومت کمونیسم با محدودیت‌های شدید رهبری کند و به نورون‌های پیاده‌نظام خود افتخار کند. هنر آن است که در یک حکومت دموکرات که نورون‌ها آزادانه به دوپامین دسترسی دارند، به دلیل رسیدن به درجه‌ای از تمدن، انتخاب کنند که کار و تلاش را با استفاده‌ی زیاده از حد از تکنولوژی هدر ندهند. و "کار" باید بتواند در یک بازار آزاد با "تفریح" رقابت کند. اگر کار به شما دوپامین کافی نمی‌دهد، خب شاید بطن آن کار مشکل دارد. یا اگر شما انتظار دارید کارتان در عرض ۱۵ ثانیه، مثل یک استوری اینستاگرام به شما دوپامین بدهد، خب انتظاراتتان غیرواقع‌بینانه است. 

خلاصه اینکه من دیگر نمی‌خواهم خودم را در هیچ یک از این موارد مشروع، محدود کنم. آنچه باید تغییر کند رشدیافتگی من است، که با تجربه، صبر و چند بار سر به سنگ خوردن به دست می‌آید. من ترجیح می‌دهم فردی متمدن، با چند خطا در اینجا و آنجا، در یک مغز دموکرات باشم؛ تا آنکه فردی معصوم و بی‌خبر و محدود در یک مغز کمونیست. 

آزادی مغزم را از همین تریبون به اطلاع می‌رسانم. و با هر حرفی که انتهایش به "محدودیت مصونیت است" برسد مخالفم. نقطه. 

و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته. 

  • نورا

نظرات  (۲)

  • یک مسلمان ...
  • چقدر به طرز شگفت‌آوری خوب نوشتید! 
    و چقدر بیان دیدگاه زیر این پست سخته...

    ...راستش مطمئن نیستم حکومت درونی به صورت دموکرات جواب بده چون ما فقط مغز نیستیم. ما میل‌ها و خواستنی‌هایی داریم که متاسفانه در عرض هم نیستند تا بتونیم اینقدر راحت دست به انتخاب بزنیم. خواستنی‌هامون در طول همدیگه هستن و برای رسیدن به خواسته عمیق تر باید از خواسته سطحی تر عبور کنیم. 

    کار وقتی سخت تر میشه که خواسته عمیق تر ناپیداست و خواسته سطحی در دسترس... و باید به این فکر که "از کجا معلوم وجود داشته باشه" غلبه کنیم و حرکت کنیم...که البته گاهی اوقات هم حرکت نمی کنیم و با ولع به داشته های کوچیک مون می چسبیم!

    این دور موندن از زمینه خیلی اشتباه ها که بعضا در دین بهش توصیه میشه احتمالا به این معنیه که از دل حکومت دموکراتیک  _به این شیوه که شما توصیف کردید_  به سختی مسلمان بیرون میاد.

    فراتر از همه این حرف ها: نمی دانم. 

    پاسخ:
    متشکرم :) پست‌های خوب‌تر هم دارم اگه خواستید بخونید :)) 

    من راستش متوجه "طول" و "عرض" در صحبت‌های شما نشدم. یعنی شما از روی چه معیاری می‌گید خواسته‌ها سطح و عمق دارند؟ یا حتی اگر اینطور باشه، چرا باید برای رسیدن به خواسته‌ی عمیق باید خواسته‌ی سطحی رو نادیده گرفت؟ یا چه چیزی مشخص می‌کنه عمق چه خواسته‌ای بیشتره؟ یعنی هرچیزی که در دسترسه سطحیه؟ اینجا حدود چهار گزاره مطرح شده که من در درستی تک تکشون تردید دارم. 

    و باز هم اینکه چرا مسلمان از حکومت دموکرات در نمیاد هم تردید دارم. چه شواهدی براش وجود داره؟

    هیچ‌کس نمیدونه :)
  • یک مسلمان ...
  • خواسته های ما معمولا سطح و عمق دارن...و ما در هر لحظه بین حداقل دوتا خواستنی مخیر شدیم. ساعت سه نصفه شب قطعا مثال های دقیقی به ذهنم نمی رسه اما...مثلا دیدید وقتی یه نفر حرف زشتی بهمون می زنه، خیلی دوست داریم تو اوج عصبانیت ما هم یه فوش آبدار بهش بدیم.

    یه نفر همین کار رو می کنه...یعنی با یه فوش آبدار جوابش رو میده.

    یه نفر دیگه اما به خاطر خدا صبر می کنه و جواب نمیده.

    لذت کدوم بالاتره؟ به نظرم لذت اونی که صبر کرده بالاتر و عمیق تره.

    اگه فوش رو میداد لذت اولیه جواب دادن رو به دست میاورد اما لذت عمیق تر صبر کردن رو از دست میداد.

    اما هر دو با هم قابل جمع نیست. این یعنی در طول هم هستن.

    مثال بزرگترش میشه همین پاداش های اخروی.

    ما امروز از خیلی از لذت ها چشم پوشی می کنیم تا بتونیم فردا از بهشت وعده داده شده لذت ببریم. و این کارها قابل جمع نیستن. یعنی ناچاراً باید برای لذت بالاتری به نام بهشت از لذت پایین تری به نام غیبت کردن و و و ... چشم پوشید.

    + این که چرا باید از یه خواست هبرای رسیدن به خواسته مهم تر چشم پوشید هم به خاطر اینه که سرمایه انسان از نظر زمان و مکان و ثروت و قدرت محدوده اما نیازهاش نامحدود. پس مجبور به انتخابه.

    توی صحبت های خودتون هم این هست. قطعا گشت و گذار توی اینستا و بازی کردن از خوندن یه کتاب نچسب درسی در لحظه لذت بیشتری داره. اما شما گاهی از این لذت عبور می کنید و اون کتاب رو می خونید تا به لذت عمیق تری برسید. و تصدیق می فرمایید که نمیشه هم بازی کرد و از بازی چشم نپوشید...و هم به لذت موفقیت ناشی از خوندن فلان کتاب علمی دست پیدا کرد.

    ++ اینکه چرا مسلمون از حکومت دموکراتی که توصیف کردید بیرون نمیاد...؛

    اول باید بدونیم مسلمون طبق این تعریف یعنی کسی که تسلیم حرف خدا شده...از خواسته های سطحی عبور کرده و به طاعت رسیده. طاعت هم معمولا از دل گذشتن از تمایلات سطحی و رسیدن به لذت های عمیق تر بیرون میاد دیگه (دروغ نگو، غیبت نکن، فحش نده، زنا نکن، دوست غیر همجنس نداشته باش، پرخاش نکن و... ).

    خب...رسیدن به این تمایلات عمیق چندتا مشکل داره. اول اینکه به راحتی تمایلات سطحی (چرخیدن توی اینستا) قابل تجربه نیستن. یعنی برعکس خواسته های دم دستی که آدم لذتشون رو لمس می کنه و می چشه و بعد دنبالشون میره، اینجا باید دنبالشون بره تا بعد از مدتی بهشون برسه و لذتشون رو حس کنه. یعنی اول کار لذت بخش نیستن (مثالش میشه همون کتاب 500 صفحه ای نچسب). 

    دومین مشکلش هم اینه که برای رسیدن به لذت های عمیق باید از یه سری لذت سطحی و سهل الوصول چشم پوشی کرد. پس همیشه این نگرانی با آدم همراهه که نکنه برم و از اینجا رونده و از اونجا مونده بشم...نکنه لذته نباشه. 

    و وقتی توی جامعه دموکراتیک شما این دوتا مورد، آزادانه کنار هم قرار بگیرن، در واقع شما دارید کار خودتون رو برای انتخاب علاقه عمیق سخت تر می کنید. 

     

    شاید هوشمندانه ترین کار اینه که زمینه رو برای انتخاب لذت عمیق تر فراهم کنید. چون طبق حرف هایی که توی پست زدید خودتون هم می دونید که خوندن اون کتاب بهتر از چرخیدن توی شبکه های اجتماعیه و لذتش هم به مراتب عمیق تره. 

     

    روش فکر کنید...و بعد حرف هاتون رو می شنوم ان شاءالله :) 

     

    پ.ن: ببخشید طولانی شد.  

     

    پاسخ:
    از نظر من کار اونی که به خاطر خدا صبر کرده زیاد جالب نیست. فحش‌دادن یه چیز بدیهیه که آدم بدون فکر کردن به خدا هم باید به این درک بتونه برسه. اون درکه که لذت داره، نه صبر کردن بخاطر خدا. و اینجور آدما اخرش به نظرم یه جایی خودشون رو تخلیه می‌کنن. یعنی تا ابد نمی‌تونن به خاطر خدا صبر کنن. 
    ولی من نفهمیدم دو تا خواسته چی بودن. و راستش لذتی در فحش‌دادن یا غیبت‌کردن نمی‌بینم. یعنی تو همین دنیا هم غیبت کنی آدم منفوری میشی برای بقیه. چه لزومی داره حتماً یه پتک آخرت رو سرت باشه که بعضی چیزا رو بفهمی؟

    در مورد بحث "سرمایه محدود" و "نیاز نامحدود"؛ من دقیقاً یادمه که این تو کتاب دینی بود :)) البته بودنش اونجا خنده‌دار نیست، اینکه من یادمه جالبه :)) ولی من با این هم مخالفم. من در خودم نیازهای نامحدود نمی‌بینم، برعکس فکر می‌کنم خیلی از آدما تو زندگیشون دنبال خوشی‌های کوچیک و ساده‌ای هستند. و اگه امنیت مالی داشته باشن هیچ وقت به فکر مال اندوزی نمیفتن. اگه بدونن هرروز می‌تونن غذاهای خوشمزه بخورن هیچ‌وقت بیشتر از شکمشون نمی‌خورن.  و اینکه دوست داریم در جهت رشد حرکت کنیم معنیش این نیست نیازهامون "نامحدوده". 

    نه من میگم بازی کردن چه اشکالی داره؟ من می‌تونم در طول هفته درسمو بخونم و آخر هفته بیام اینجا پست بذارم، بازی کنم، فیلم ببینم، توی فضای مجازی بچرخم. و من تو این سن باید بدونم اهداف بلندمدتم چیه و بخاطر عاقل بودنم زیاده از حد نرم اینستاگرام، نه بخاطر محدود بودنم. و معنیش این نیست اون لحظه‌ای که دارم به یه کلیپ می‌خندم دارم کار پیش‌پا‌افتاده‌ای می‌کنم، فقط اون حدش تو زندگیم همونقدره. در حد یک تفریح کوتاه. 

    شما می‌گید کار توی انتخاب سخت میشه. سخت بودن که اشکالی نداره. در عوض اون انتخاب باارزش‌تره، پایدارتره، و از تو آدم بهتری می‌سازه. 

    من راستش کلاً با آخرت هم مشکل دارم :)) نه اینکه باور داشته باشم زندگی ما اینجا تموم میشه، ولی نمی‌تونم و نمی‌خوام بیشتر کارام رو به امید آخرت انجام بدم. یا حتی در راه خدا. بعضی چیزا ساده‌ان و لازم نیست دائماً یه چوب بالاسرمون باشه. باید شاید یه پست در مورد این هم بنویسم. 


    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    آخرین نظرات
    نویسندگان