فوق ماراتن

من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندی

من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندی

رفتن و آمدن از یکدیگر مستقلند :)

دوشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۵۷ ق.ظ

ذهنم تمرکز نداره و نمیتونم یک متن منسجم بنویسم. ولی برای اینکه این هفته بدون پست نباشم یکم روزمره بنویسم. بعد از مدت‌ها تو اینستاگرام پست و استوری گذاشتم. و سعی کردم به طور فعالانه با ‌پارانویا مبارزه کنم. مثلاً با خوندن کامنت‌ها اخم نکردم و همه چیز رو ساده گرفتم و وقتی دخترخاله‌م گفت که «بالاخره رویت شدی» به جای اینکه این حرفش رو به بی‌ملاحظگیش تفسیر کنم (البته در اولین لحظه همچنان همونم)، تلاش کردم همونطور که دکتر رامانی گفته بود احتمالات دیگه رو هم در نظر بگیرم و از زاویه‌های دیگه هم به قضیه نگاه کنم. و تهش این شد که براش یه گیف رویت هلال ماه فرستادم :)) 

به زی می‌گفتم فکر می‌کنم اینطور نیست که ما نتونیم با بقیه ارتباط بگیریم، فقط به جای اینکه هوشمونو صرف رمزگشایی از نیات پلیدشون کنیم، باید اونو صرف شوخ‌طبعی و پیدا کردن جواب‌های هوشمندانه کنیم :) یه تغییر جهت ساده.

چند وقت پیش داشت می‌گفت که به نظرش رفتار آدما صادقانه نیست. و مثلاً یه بار نشده که پسرعموش بیاد دیدنش. و همیشه اینطوری بوده که تهران یه کاری داشته و در کنارش زنگ زده که من تهرانم بیا همو ببینیم که یه رفع تکلیف کنه. من اولش باهاش موافق بودم. ولی بعد که این قضیه‌ی پارانویا پیش اومد بهش گفتم ببین، اون میتونست همون زنگ رو هم نزنه. و چه اشکالی داره اگه کسی حتی نیتش مستقیماً دیدن ما نبوده با ما دو ساعت وقت بگذرونه؟ اینطوری نیست که بخواد سواستفاده کنه از این حرف زدن. درست مثل وقتی که پروانه بهم تو تولد گرفتم کمک کرد و آخرش گفت که مامانم بهش گفته بوده که برا من تولد بگیره و من کلی گریه کردم. و زی گفت که ببین، اون که مجبور نبود اینکارو کنه، میتونست همینکارو هم نکنه، و خودش خواسته که اینکارو کنه. و بعد آرومتر شدم. و زاویه‌های دیگه رو هم دیدم. 

دیروز هم کلی پیام گرفتم از آدمای مختلف. و به این فکر نکردم که حرفشون صادقانه هست یا نیست. چه اهمیتی داره؟ اونا دوست داشتن پیام بدن و بگن «سلام»، و همین باید به تنهایی قابل تقدیر باشه برای من :) 

به دوستایی که مدت‌ها بود می‌خواستم پیام بدم و حالشون رو بپرسم پیام دادم. و این هم ترسناک نبود. و بهم خیلی احساس خوبی داد. من نمیتونم به دوستام بگم که دلم براشون تنگ میشه. ولی میشه. و حالا میدونم نه من فرصت دارم و نه اونا، ولی خب بد نیست که حداقل هر چند وقت یه بار بهشون پیام بدم. 

خیلی وقتا پیش میومد که ما نمی‌رفتیم خونه‌ی کسی و مثلاً من با بچه‌های اونا همبازی بودم و وقتی می‌گفتم چرا نمیریم خونه فلانی، مامانم می‌گفت «هر رفتی آمدی داره» و اگه کسی نیومده خونه‌ی ما شاید دلش نمی‌خواد ما هم زیاد بریم خونه‌شون. ولی خب نمیدونم. من دوست ندارم آدما رو اینجوری ببینم. خود من خیلی کم میرم مهمونی چون آدم «شروع کننده ای» نیستم زیاد، ولی خیلی استقبال می‌کنم که کسی بیاد خونه‌مون. و اگه به کسی مدت‌ها پیام ندم معنیش این نیست که به یادش نبودم. یکی از دوستای دبیرستانم هست که من هنوز بهش فکر می‌کنم و دوست دارم یه روز ازش خبر بگیرم. ولی دیگه هیچ راه تماسی‌ای باهاش ندارم حتی. چون یه روزی بود که فکر می‌کردم همیشه فرصت هست و فکر نمی‌کردم آدما واقعاً گم بشن. 

خلاصه اینکه می‌خوام این جمله‌ی «هر رفتی آمدی داره» رو کنار بذارم. این مال زندگی من نیست. آره همین بود حرفم :)

+ کامنتا رو جواب میدم بچه‌ها، فقط به زمان نیاز دارم :) از نوشتن کامنتای بلند ناامید نشید، من دوستدار کامنت‌های طولانی و کوتاه هستم :)

  • نورا

نظرات  (۵)

  • محبوب حبیب
  • چه جالب. 

    من یه آدم شروع کننده ام ولی مثل مادرت اگر من دعوت کنم کسی رو خونه ام و اون منو دعوت نکنه بعدش، من میشم قطع کننده و دیگه دعوتش نمی کنم  :دی

     هر رفتی آمدی داره رو منم معتقدم :دی 

     

    پاسخ:
    حالا مامانم منظورش برعکس بود. یعنی اگه کسی دعوتمون نمی‌کرد اوکی بود که دعوتشون کنه. و ما خیلی روابطمون دعوتی هم نیست تو فامیل :)) همینجوری زنگ می‌زنیم و طرف میگه امشب بیاین اینجا یا برعکس. ولی اگه یه نفر نمیومد خونه‌مون یه مدت، مامانم می‌گفت ما هم نریم خونه‌شون. یه همچین چیزی :)) 

     البته شرایط آدما هم فرق داره. ولی تو روابطی که من دارم با دوستام میدونم اینجوری نیستن و فقط واقعاً سرشون شلوغه. ولی خب چه میدونم مثلاً اگه خواهرشوهر نداشته‌م منو دعوت نکنه شاید اونجا فکری کنم :))) 
  • محبوب حبیب
  • اینکه مادرت به دوستت گفته تولد بگیره و اون گرفته رو من دو تا محبت می بینم. یکی مادرت که بنده خدا نگرانت بوده و با دوستت در تماس. دوم دوستت که حرف مادرت رو زمین نگذاشته. 

    و اینکه اگر دوستت خودجوش گرفته بود رو تو بیشتر خوشحال میشدی از دوستت قابل درکه. ولی الان نمیشه تمایز داد اگر مادرت نگفته بود اون خودجوش عمل میکرد یا نه. پس بی جهت زمان برای واکاوی نیات آدم ها نگذار. راحت تر بگذر ازشون. ما اینقدر وقت نداریم. 

    راستش رو بخوای دوست اونقدر صمیمی هم که ارزش واکاوی در همه نیت هاش باشه و بعد از اینهمه واکاوی تو برسی به یه گنج هم خیلییییی کم پیدا میشه. از اینهمه واکاوی میخوای به چی برسی؟ به  رنج های دایمی؟ 

    رها کن عزیزم

    اون دوستی که شبیه گنج هست بدون این واکاوی ها هم قابل تشخیص خواهد بود. اگر پیش بیاد.  

    زمان همه چیز رو روشن میکنه. 

    لازم نیست خودت رو درگیر نیت ها بکنی. 

    پاسخ:
    آره اینجوری هم میشه نگاه کرد. ولی من ترجیح می‌دم تو این سن مستقل باشم و مادرم دیگه به دوستم پیام نده. ولی خب نمیدونم هیچ‌وقت حرفشو نزده‌م بهشون و تقصیر خودمم هست شاید.
    اره  دقیقا مسئله همینه که برا اینجور چیزای کوچیک نباید واکاوی زیادی کرد. بیشتر فکر خود ادم درگیر میشه و منم برای دیگران شاید همچین دوستی نباشم حتی. 
  • محبوب حبیب
  • این یه پیام جا افتاده بود

    اینا رو ولش کن

    تولدت اولت در آنسوی مرزها مبارک 

     

     

    پاسخ:
    :)) ممنون محبوب جان. البته تولد مال ماه‌ها پیش بود و الان یادآوری کردم قضیه رو فقط. 

    سلام وقتت بخیر

    من خیلی درکت میکردم) چون این افکار زیاد داشتم(و الان خیلی خوشحالم که اینجوری فکر میکنی... امیدوارم خودمم بتونم به این درجه برسم.

     

    تست mbti تا حالا دادی؟

    پاسخ:
    سلام :) 

    شما نزدیک بود به این درجه برسی، ولی چون حرف از mbti زدی مرحله براتون قفل شد. و چون به نظر می‌رسه اینجا رو تازه می‌خونید ما از محاکمه‌ی به دونیمه کردن شما می‌گذریم و عفو اعلام می‌کنیم. ولی دیگه حرفی از این تست منحوس نزنید :)) 

    من از وقتی وبلاگ قبلیتو داشتی(اسمشو بگم اشکال نداره؟)

    میخوندم اما نظرتو درباره این تست نمیدونستم.

    چه خشننننن

    مرسی😄

    پاسخ:
    بله بله اسمش بین خودمون بمونه :)) 
    :))) ای بابا عفو کردم که. این مهربانی‌های ما را نمی‌بینند. :دی
    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    آخرین نظرات
    • ۸ ارديبهشت ۰۳، ۱۵:۱۱ - 🌺آسیــ هــ💚
      مرسی .
    نویسندگان