فوق ماراتن

دروغ، اعتماد، افسردگی

شنبه, ۵ تیر ۱۴۰۰، ۰۳:۳۵ ب.ظ

نمی دانم شما از کجا می فهمید افسرده اید، ولی من اگر سه شب پشت سر هم گریه کنم و pms هم نباشم می فهمم افسردگی است. بعد یک وقت هایی سه شب می شود سی شب. هر بار هم به یک بهانه ی الکی. مثلاً ممکن است برای اینکه در شیشه مربا باز نمی شود گریه کنم. ممکن است برای اینکه اینترنت سرعتش پایین است گریه کنم. ممکن است برای اینکه دکمه انتشار سایت فعال نمی شود گریه کنم. ممکن است برای اینکه مامان پرسیده "چرا نمیایی توی هال؟" گریه کنم. دلایلی که به نظر خودم هم کافی نیستند، ولی من فقط منتظرم که خودم را یک جوری یک جایی به یک بهانه ای خالی کنم. 


حالا امروز لینک یک پرسشنامه را در کانال گذاشته بودم، و اخر پرسشنامه شماره تلفن را باید وارد میکردی که نتیجه را ببینی. خودم وارد کرده بودم و به نظرم چیز مهمی نبود. یک نفر پیام ناشناس داده بود که "من نشستم 14 دقیقه و 36 ثانیه این تستو زدم که آخر ببینم شماره میخواد از من و تولدمم گرفته و اخرم می خواد وریفای کنه و شماها اینو زدین؟ thank you for the privacy. unless you really promoting it, then again" 


خب با وجود افسردگی من این پیام گریه داشت. من کی تا حالا تبلیغ کرده بودم؟ و اصلاً چرا باید کسی فکر کند من تبلیغ می کنم؟ و اصلاً مگر من گفته بودم که این تست را بزنید؟ من فقط لینک تستی که زده بودم را گذاشته بودم. ولی بغضم را خوردم و فقط گفتم "خود من حساس نبوده ام روی این قضیه و فکر نکرده بودم که ممکن است ضرری برساند". و گفتم که سایت های دیگر هم این تست را دارند. 

بعد از آن به یک دوست دیگر هم فقط به عنوان پیشنهاد و حتی شوخی گفته بودم او هم تست را نگاه کند. و گفته بودم پنج دقیقه ای بیشتر وقت نمی برد. که او هم در جوابم گفته بود که تست بیشتر از پنج دقیقه طول کشیده و اخرش شماره خواسته و منصرف شده از دیدن نتیجه. 

خب اینجا دیگر نتوانستم بغضم را نگهدارم. 


بعد خودم به خودم گفت بیا حرف بزنیم و من هم قبول کردم. 

+ نورا دقیقاً چرا ناراحتی؟

- مگر تقصیر من بوده؟

+ کسی گفته تقصیر تو بوده؟

- لازم بود به 36 ثانیه هم اشاره کنند؟ وقت من که همیشه با خوشرویی به پیام آنها پاسخ می دهم خیلی بی ارزش تر از 36 ثانیه ی آنهاست؟ وقت همه ارزشمند است جز من؟ 

+ اولاً که دو تا موضوع جداگانه را با هم مخلوط نکن. دوماً کسی گفته تقصیر تو بوده؟

- خب این حرف چه معنی دیگری دارد؟ 

+ کسی گفته تقصیر تو بوده؟

- آن ها فکر می کنند من گولشان زده ام. 

+ خب تو که نزده ای. و همچین قصدی هم نداشته ای.

- با اینهمه تلاشی که من میکنم که صداقت داشته باشم، آخر هم هیچکس صداقت مرا باور نمی کند. همیشه یک اتفاقی می افتد که باورم نکنند. حالا همه فکر می کنند من فریبکار و دروغگو هستم. نباید در زمان تخمین می زدم. باید حواسم می بود. 

+ باز هم در تله ی "همه" افتادی. 

- حداقل این دو نفر که فکر می کنند. 

+ اگر کسی یک بار دروغ بگوید دروغگو می شود؟

- بله. 

+ تو هیچ وقت دروغ نگفته ای؟

- گفته ام. 

+ پس تو دروغگو هستی؟

- هستم. 

+ نیستی.

- هستم. 

+ بحث ما به جایی نمی رسد. 

- روشن تر شدم. و همین کافی است.

+ ! 

- ممنون. 

+ به چه چیزی فکر میکنی؟

- به خاطرات. 

+ کدام یکی؟

- به آن دفعه ای که معلممان مرا صدا زد و گفت نباید شایعه درست می کرده ام و دروغ گفتن کار خوبی نیست. در حالی که من نمی خواستم شایعه پراکنی کنم، فقط قضیه را بد فهمیده بودم. و خودم قبلش آن حدیث را خوانده بودم که اگر کسی دروغی بگوید که باعث خنده و مضحکه شود گناهش بیشتر است و به اندازه کافی عذاب وجدان داشتم و خجالت زده بودم. و بعد از آن بارها به طعنه به من تذکر داد که دوباره شایعه پراکنی نکنم. 

+ خب رفتار او اشتباه بوده. تو که دیگر بچه 10 ساله نیستی. 

- رفتار آدم ها را نمی بینی؟ هنوز هم می خواهند تو را شرمسار کنند. از 36 ثانیه هم گذشت نمی کنند. فقط حالا من بزرگتر شده ام و زیر دست کسی نیستم. ولی اگر بتوانند باز هم همانقدر می خواهند مرا بابت یک اشتباه ناخواسته شرمزده کنند.

+ یک بخشی از این حرف ها شوخی است. و ان ها قصد ندارند تو را ناراحت کنند. روحشان هم خبر ندارد که "36 ثانیه" انقدر گریه آور است! می دهیم اصلاً از این به بعد در محرم بخوانند "36 ثانیه، زینب، 36 ثانیه، حسین". خودت از اینهمه حساسیت خودت خنده ات نمی گیرد؟ :)))) 

- وقتی داریم حرف جدی می زنیم مرا نخندان :))

+ خب حالا بقیه خاطراتت را تعریف کن. 

- آن دفعه ای که معلم زبانمان گفته بود دو دلیل بنویسید که چرا انگلیسی می خوانید. من هم یک انشای انگلیسی یک صفحه ای نوشته بودم. بعد که همه را تشویق کرد به من گفت خوب است ولی از این به بعد خودت بنویس. و هرچه گفتم خودم نوشته ام ته دلش باور نکرد. 

+ نباید رفتار کسانی را که هیچ شناختی از تو ندارند ملاک قرار بدهی. 

- چه کسی در این دنیا به من اعتماد دارد؟ آن هایی که مرا می شناسند " می دانند" دروغگو هستم و آنها که نمی شناسند "گمان می کنند" دروغگو هستم. 

+ تو دروغگو نیستی. 

- هستم. 

+ حرف خودت را می زنی.

- اینکه کسی به من اعتماد ندارد چه؟ این که دیگر حقیقت است. 

+ خودت چه؟ به خودت اعتماد داری؟

- من دارم در مورد روابط احتماعی صحبت می کنم. اینکه خودم به خودم اعتماد دارم یا ندارم به چه دردی می خورد؟

+ داری مظلوم نمایی می کنی. 

- بله من "مظلوم نما" و "ترحم طلب" هم هستم. 

+ هوف! اگر مرا دیوانه کنی دیگر با چه کسی می خواهی حرف بزنی؟ دو دیوانه در یک مغز نگنجند!! 

- باشد. 

+ حتماً آدم هایی هستند که به تو اعتماد دارند.

- نام ببر.

+ خب باشد! هیچکس! ولی بخدا قسم که نیازی به این اعتماد نداری! ملت به یک کاندید ریاست جمهوری که راست راست در خیابان دروغ می گوید 18 میلیون رای "اعتماد" داده اند. در چنین جامعه ای تو نگران اینی که یک نفر "گمان کرده" تو دروغ می گویی؟ 

- برای من یک نفر اهمیت زیادی دارد. یک که فقط عدد نیست. یک انسان است. 

+ حالا نمی خواهد سخنرانی کنی. نیتت را برای خدا خالص کن. تو دروغی نگفته ای. به گمان مردم چه کار داری. 

- خاطرات بعدی را نگفتم.

+ خاطراتت را بریز توی گور. حتما می خواهی اندفعه ای را بگویی که باور نکردند داستانت را خودت نوشته ای و بخاطر همین برنده نشدی، یا اندفعه ای را بگویی که معلم عربی خودش در تصحیح نمره اشتباه کرده بود و تو جرات نکردی بلند بگویی من بیست نشده ام و بعد جلوی همه شرمنده شدی. ول کن این خاطرات مسخره ی هزارسال پیش را. 

- چشم. 

+ بیل بزن.

- زدم.

+ خاک بریز.

- تمام شد.

+ خوبی؟

- گفتی فقط نیتم را برای خدا خالص کنم؟

+ بله همین.

- و به این فکر نکنم که کسی به من اعتماد ندارد؟

+ دقیقاً.

- فکر کنم فعلاً حل شد. 

+ فعلاً هم حل شود خوب است.

- هوم.

+ اوهوم. 

  • نورا

نظرات  (۵)

  • میم مهاجر
  • من اگر گریه نکنم احساس افسردگی و جمود بهم دست میده

    البته نه بابت این‌جور مسائلی

    ولی این حالت رو هم درک‌ کردم،من بهش میگم دل نازک شدن

    اغلب یه پشت پرده‌ای داره و یه جایی که باید ناراحتیم رو درست بروز ندادم 

    (بروز دادن در حد نوشتن،تحلیل کردن اون اتفاق یا عمیقا گریه کردن،منظورم بروز دادن به افراد نیست)

     

    یه بار یه استادی میگفتن دکمه‌تون رو دم دست نذارید،اینطور نباشه که آدم‌ها و حوادث بتونن به راحتی شما رو بهم بریزن و از حالت عادی خارج کنن

    یه ثبات درونی زیادی می‌طلبه که ساده هم نیست

    من تو یه مسائل خاصی خیلی وقته درگیر این اثرپذیری نابجا هستم...

    پاسخ:
    من به طور کلی هم آدم حساسی هستم. یعنی ازونایی‌ام که زود به تیریپ قبام برمیخوره :))) ولی حالا مثلاً اگه در حالت عادی باشم گریه نمیکنم فقط ناراحت میشم و بعدم یادم میره خودم. 

    آره خب الان دل‌نازک شدم گمونم. شرایط هم بی‌تاثیر نیست. یه سری گریه دارم برا یه چیزایی که کنترلش از دستم خارجه. 

    راستش نمیدونم میشه همچین نگاهی بهش داشت یا نه. منم قبلاً تو این فاز بودم که "هیچ کس قدرت ناراحت کردن تو رو نداره"، بعد دیدم فقط دارم ناراحتیمو پنهان می‌کنم و بدتر هم شده بودم. باز الان دارم سعی می‌کنم ناراحتیمو بروز بدم. 

    یه کتابی هست به اسم آدم بسیار حساس ( hyper sensitive person). اونو میخوام بخونم ببینم شاید کمک کنه بهم :)) 

    همه‌شم از این ناشی میشه که انتظار زیادی دارم از بقیه. و نمیدونم چطور سطح انتظارمو پایین بیارم. گاهی میگم کاش میشد آدما از چشمای من به خودشون نگاه کنن و ببینن که من چقدر روشون حساب می‌کنم و برام ارزشمندن. دیگه نمیشه. 

    وایییی من از این مکالمات تو سن تو که بودم داشتم و تو دفترم می نوشتم😃

    پاسخ:
    اینم همونه :))) وبلاگای ما انگار دفترچه خاطراتن. 
    حالا داریشون الان؟ 

    آره دارمشون :) 

    پاسخ:
    باید خوندنشون جالب باشه. ولی جراتی داری تو دفتر مینویسی‌ها. اگه کسی از آشنایان نوشته‌های منو بخونه ممکنه اقدام به قتل طرف کنم من :)) 

    منم تست دادم و آفرودیت شدم با ۲۷ امتیاز، یه چیزی هم بود اول اسمش ه داشت، هریسا (؟) اونم ۲۵ شدم. بعد یکم نتیجه رو خوندم و دیدم مثل قبلنا برام جذاب نیست و ولش کردم :)) دلیل اینکه تست دادم این بود که تو خوشت اومده بود و من فکر کردم ارزش امتحان کردن داره (که داشت)، براهمین لطفا دست از سر خودت بردار :))

    پاسخ:
    النا میدونی، اصلا همه چی جذابیتشو از دست داده :))) منم خوندم و گفتم برو بابا چی میگی تو. ولی خب، چمیدونم، از بی حاصلی عمر کمی هم به این تفریحات پناه می بریم. 
    آه! خوشحالم کرد شنیدنش *-* چشم D: 
  • محبوب حبیب
  • جدی حسنا تو اینقدر حساس هستی؟ تا مرز گریه برای چنین چیزی؟ 

    من از ادمها میرنجم، و اگر تکرار کنند  کم کم ناخوداگاه رابطه ام رو کم میکنم. برای همین خودم رو یک ادم زودرنج حساب میکنم. دایره دوستانم محدکده واقعا. ولی اعتقاد دارم نیازی هم نیست وسیع باشه. یه دوست خووووب بهتر از صدتا دوست ... هستش. 

    ولی الان تعجب کردم ازت. تو چطور روابط انسانی رو تاب میاری اینطوری؟ اینجوری که دوستی کردن و رابطه داشتن خیلی سخته.

    پاسخ:
    مرز گریه انقدم دور نیست کلاً برام :)) حالا میگم گریه نه اینکه گوله گوله اشک بریزم :)) ولی وقتی یه چیزی به قلبم سنگین میاد خیلی زود اشک میریزم. 

    خب محبوب جان جوابش اینه که من روابط انسانی رو تاب نمیارم :))) با دوستانم همیشه یه فاصله ای رو حفظ میکنم، و در حال حاضر دو تا دوست صمیمی بیشتر ندارم که البته کافی هستند و خب اونا هم خودشون آدمای فوق حساسی اند و اینجوریه که همدیگه رو درک میکنیم D: 
    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    آخرین نظرات
    • ۸ ارديبهشت ۰۳، ۱۵:۱۱ - 🌺آسیــ هــ💚
      مرسی .
    نویسندگان