فوق ماراتن

فرایدی نایت؛ صحبتی در مورد کوچک‌شماری‌نمایشی

شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۱:۰۷ ق.ظ

هفته‌ی سختی بود و حالا من هم شبیه باقی مردم احساس Friday night دارم. سخت نه سختی ملال‌آور، سختی لذت‌بخش. خستگی از کار زیاد. و باهوده. امروز عصر در دانشگاه جشن هالی بود و یکی از بچه‌های آزمایشگاهمان که هندی است بهمان خبر داد و من و چند نفر دیگر رفتیم. روی هم رنگ پاشیدیم و حتی روی مژه‌هایمان هم رنگ نشست. بعد یک رقص هندی گروهی هم اجرا کردند و برایشان دست زدیم. روی هم رفته خوش گذشت. از من پرسیدند شما چه فستیوالی در ایران دارید و گفتم ما چهارشنبه‌ی آخر سال را جشن می‌گیریم.

یکی از تفاوت‌های فرهنگی که ذره ذره متوجهش شده‌ام، فرهنگ "کوچک‌شماری‌نمایشی" در ماست. البته حدس می‌زنم یک چیز شرقی باشد نه ایرانی، و دلیلش را هم می‌گویم در ادامه. منظورم این است که مثلاً فرض کنید یک بچه در یک جمع یک شیرین‌کاری می‌کند، مثلاً یک بالانس می‌زند و یک نفر می گوید ماشالله چه بچه‌ی ورزشکاری دارید. بعد به نظرتان احتمال اینکه پدر/مادر بچه هر یک از این دو جمله را بگوید چقدر است؟ احتمالش بیشتر است بگوید "ما رو که تو خونه عاصی کرده آقا. از در و دیوار بالا میره." یا بگوید "بله خیلی به حرکات نمایشی علاقه داره و تو این زمینه خوب هم هست."؟؟ 

من جمله‌ی اول را تعداد دفعات بیشتری شنیده‌ام. و یک بخشی از آن برمی‌گردد به اینکه مردم فکر می‌کنند بچه‌شان چشم می‌خورد، ولی یک بخشی از آن را هم من می‌خواهم اسمش را بگذارم خودکوچک‌شماری‌نمایشی. روی نمایشی بودنش هم تاکید دارم، چون اینطور نیست که آن فرد واقعاً از فعال بودن بچه‌اش شاکی باشد، بلکه در دلش به آن افتخار هم می‌کند؛ ولی می‌خواهد اینطور نشان دهد. 

و من هم از این فرهنگ جدا نبوده‌ام. و حالا که اینجا هستم بارها در موقعیت‌های مختلف با این تفاوت فرهنگی روبرو شده‌ام و انگار توی صورتم خورده که چرا اینطوری هستی؟ چرا وقتی چیزی را دوست داری واقعاً نمی‌گویی دوستش دارم؟ چرا وقتی به چیزی افتخار می‌کنی به همه نمی‌گویی به ان افتخار می‌کنم؟ و چرا وقتی چیزی ترجیح و انتخاب تو بوده نمی‌گویی ترجیحم این است و آن را شبیه یک چیز اجباری جلوه می‌دهی؟ 

مثال زیاد دارم. مثلاً یکی از بچه‌ها ازم پرسید شبا زود می خوابی؟ گفتم بله. مجبورم. گفت چون کلاس‌ صبح داری؟ گفتم نه، در واقع باید بلند شوم نماز بخوانم بهرحال. در صورتی که جواب درستش این بود که بگویم بله چون من عاشق صبح‌های ساکت و زیبای خودم هستم و دوست دارم خواب منظمی داشته باشم و فکر می‌کنم زود خوابیدن و زود بیدار شدن به سلامتی‌ام و نظم زندگی‌ام کمک زیادی کرده است. می‌دانید، همان کوچک‌شماری‌نمایشی. 

یا یک‌بار در یک جمعی بودیم و گفتند آخر هفته‌ چه برنامه‌ای دارید؟ هرکسی چیزی گفت. من گفتم هیچی، باید آشپزی کنم احتمالاً. و بعد یک نفر برگشت گفت اگر کاری است که از آن لذت می‌بری خیلی عالی است. و اینجا یکی از آن جاهایی بود که این "کوچک‌شماری‌نمایشی" خورد توی صورتم. چون بله من واقعاً عاشق آشپزی کردن هستم، از کارهایی است که دوست دارم با دقت و حوصله زیادی انجام دهم و این انتخاب خودم است که آخر هفته‌ها خانه بمانم، فیلم ببینم، آشپزی کنم، کار کنم، کتاب بخوانم. اجبار نیست. چیزهایی است که از آن‌ها لذت می‌برم. 

و بروم سراغ اینکه چرا فکر می‌کنم موضوع شرقی است و نه ایرانی. چند یک پیش یک فیلم می‌دیدم به اسم the joy luck club (و فیلم فوق‌العاده‌ای هم هست)، که در آن زندگی چهار خانواده‌ی چینی که به آمریکا مهاجرت کرده‌اند مرور می‌شود. یک جایی از فیلم دخترشان دوست‌پسر آمریکایی‌اش را می‌آورد که با خانواده آشنا‌اش کند و شام دعوتش می‌کنند خانه. نزدیک به پایان شام خوردن، مادر خانواده یک دیس خرچنگ سرخ‌شده می‌آورد و موقع گذاشتن سر سفره می‌گوید ببخشید نمکش کم شده. این پسر آمریکایی از همه‌جا‌بی‌خبر هم امتحانش می‌کند و می‌گوید نه خیلی هم بد نیست. و کمی هم نمک روی آن می‌پاشد. چون فکر می‌کند واقعاً نمک قضیه کم است :))) بعد همه چپ‌چپ نگاهش می‌کنند و پسر بعدها می‌فهمد این یک فرهنگ چینی است، که صاحبخانه از بهترین غذای خودش که غذای اصلی هم هست انتقاد می‌کند، و بعد بقیه که با این فرهنگ آشنا هستند باید به طور تملق‌آمیزی از آن غذا تعریف کنند. بگویند این بهترین خرچنگی است که در عمرم خورده‌‌ام. همان کوچک‌انگاری‌نمایشی :))

جای دیگر هم این بود که من نمی‌توانستم با افتخار از هیچ‌چیزی راجع به ایران صحبت کنم.  و این هم بارها توی صورتم خورده بود. یعنی می‌دانید، وقتی یک نفر می‌پرسد تهران چطور شهری است؟ منظورش این نیست که چه مشکلات سیاسی اجتماعی اقتصادی خاصی دارد؛ و اینطور نیست که لازم باشد تملق بگویی و از چیزهایی تعریف کنی که وجود ندارد. ولی چیزهای خوبی هم در مورد آن وجود دارد. ولی من نمی‌‌توانستم با دید مثبتی در مورد هرآنچه که مربوط به "من" بود صحبت کنم. و این احساس واقعی‌ام هم نبود. فقط یک کوچک‌انگاری نمایشی بود. 

بهرحال دارم سعی می‌کنم خودم را از این مدل دور کنم. سعی می‌کنم واقعیت را بیان کنم. جایی که به خودم افتخار می‌کنم تمام و کمال افتخار کنم. و امروز هم سعی کردم در مورد چهارشنبه‌سوری با مدل واقع‌انگارانه صحبت کنم، نه کوچک‌انگارانه‌ی نمایشی :) امیدوارم این تلاشم برای واقعی بودن اینجا هم منعکس شود. و بله امروز خوش گذشت. واقعاً خوش گذشت و جای همه‌ی کسانی که می‌توانستند باشند و نبودند خالی :) 

+ می‌دانم فرایدی نایت می‌شود شب جمعه، ولی در فارسی معنای جنسی دارد و خوشم نمی‌آید از این ترکیب استفاده کنم.

++ احساس می‌کنم این کوچک‌انگاری نسبت به دیگران هم راه پیدا می‌کند. یعنی موفقیت دیگران را معمولاً کوچک می‌شماریم و تلاش داریم آن را به شانس نسبت دهیم. و نمی‌توانیم صادقانه از آدم‌ها تمجید کنیم. ولی خب این فقط یک فکر اولیه است و برایش شواهد کافی ندارم. 

+++ شما به چه چیزی در مورد خودتان افتخار می‌کنید؟ و به چه چیزی در  دوستانتان افتخار می‌کنید؟ 

  • نورا

نظرات  (۷)

من به اینکه از کشوری هستم که طبیعت زیبایی داره و تاریخ و فرهنگ قوی داره افتخار میکنم.

به اینکه شعر و ادبیات تو فرهنگ کشورم و ادبیات روزمره مردمم کاربرد داره.

به اینکه مهمون نواز هستیم.

به اینکه غذاهای خوشمزه داریم.

به اینکه علم دوستی ریشه در تاریخ و فرهنگ مون داره. به اینکه کلی دانشمند ایرانی مهم داریم.

به اینکه کشورم چهار فصل هست. به شهر زیبا و تاریخیم. به صنایع دستی کشورم! به فرش و به بازارهایی که داریم. به بوی بهارنارنج تو شهرم! به بوی نون تازه از نونوایی! به انواع نونی که داریم. به بوی ادویه هایی که استفاده میکنیم. به گیاهان دارویی که نسل به نسل گشته تا به ما رسیده. 

به اینکه کشورم هیچ وقت مستعمره نبوده! به اینکه زبان کشورم هیچ وقت انگلیسی نبوده! 

به زنان موفق کشورم.

به موسیقی سنتی کشورم و سازهایی که فقط مخصوص ماست.

به خرمالویی که اینا بهش میگن persimoon  و اسمش هم حتی از کشور من میاد! 

به بوی خیار :) 

و اگر بخوام این لیست رو ادامه بدم تا فردا هم میتونم بنویسم :) 

پاسخ:
Woow چه همه چیز! و تک تکشون برام ملموسه و تفاوتش رو می‌تونم حس کنم. طبیعت، مهمون‌نوازی، غذا، علم‌دوستی، فرش، نون‌ تازه . . . و ممنون که نوشتی صبا. خیلی برام ارزشمنده. 

+ من همیشه فکر می‌کردم خرمالو از ژاپن اومده ایران :)) 

خواهش میکنم عزیزم. 

 

مثلا در مورد تهران میتونی بگی که نزدیک بلندترین کوه ایران هست. با نیم ساعت رانندگی به پیست اسکی میرسی.  از اون طرف نیم ساعت بری سمت جنوب میرسی به کویر! 

یه کم بری شمالش جنگل هست! و کلی از طبیعتش بگی.  شهر زنده ای هست! شب زنده ای داره و یه سری مغازه ها تا صبح باز هستند! چهارفصل رو قشنگ داره! کلی موزه و جاهای تاریخی داره! 

یک عالمه دانشگاه داره! من خودم واقعا نمی دونم تهران چند تا دانشگاه داره؟!! و خیلی چیزهای دیگه که حتما اگر بخوایی میتونی لیست کنی.

 

در مورد خودت میتونی بگی من نظم رو تو همه چیز دوست دارم حتی تو ساعت بیدار شدن و خوابیدن و به جز مواقع خاص دوست دارم لایف استایلم یه جور منظمی باشه و اینجوری بیشتر از زندگی لذت می برم.

یا اینکه من از اینکه خودم غذا درست میکنم لذت میبرم چون اینجوری هم سالم تر هست هم اقتصادی تر هست و هم اینجوری برای منی که به حفظ محیط زیست علاقه مندم کمتر از مواد و ظروف بازیافتی استفاده میکنم و حس بهتری دارم و موقع خرید هم حواسم هست که مثلا چیزای ارگانیک بخرم یا مواد بسته بندی خیلی نخرم. 

بعد میتونی بحث رو ببری به اون طرف که بشر امروزی خیلی خودخواه هست و ما باید بیشتر مراقب زمین باشیم و تا بتونیم به نسل بعدی هم تحویلش بدیم. 

تو کلا همیشه تلاش میکنی ‌zero waste باشی و این یه ویژگی خیلی خیلی مثبتت هست که باید بهش افتخار کنی. 

 

در مورد آخر هفته هات هم میتونی بگی من بیشتر فعلا فعالیت های indoor  دوست دارم که شامل کتاب خوندن و فیلم دیدن و ... هست. 

 

شب جمعه معنای جنسی شاید داشته باشه ولی مثلا سمت ما معنای فاتحه هم داره یه جورایی :)) 

 

 

پاسخ:
حالا در مورد تهران که گفتی، به این فکر کردم یه بخشیش برا اینه که من ایرانو نمیشناسم :))) مثلاً من هیچ‌وقت دماوند نرفته‌م و نمیدونستم پیست اسکی نیم ساعت رانندگی داره. در مورد آداب و رسوم هم گاهی همین حسو دارم. مثلاً ما هیچ وقت چهارشنبه سوری رو جشن نگرفتیم تقریباً؛ و باید خلاصه یا یه دوره برگردم دوباره ایران زندگی کنم در آینده‌ها :)) یا اینکه برم چها تا چیز در موردش بخونم حداقل. 

نظم و ایندور کلمات کلیدی خیلی خوبی بودن. تا حالا به خودم به چشم آدم indoor نگاه نکرده بودم :)) نه اینجا نمیتونم متأسفانه زیاد zerowaste باشم و همه‌چیز همه‌چیز بسته‌بندیه و اگه بخوام مثلاً یه چیز ارگانیک بخرم باید قشنگ سه چهار برابر پول بدم :)) ولی میتونم رو اون دو مورد دیگه تأکید کنم :)) 


حالا یکی از بچه‌ها هم گفت این فرایدی نایت "جمعه شب" هست و با "شب جمعه" که در واقع پنج‌شنبه‌ست فرق داره :))) دیگه خلاصه از دفعه بعدی به همون زبان فارسی برمی‌گردیم :)) 

البته پیست اسکی توچال منظورم بود نه دماوند :) 

 

هر چی میخوایی بدونی گوگل کن. عکساش هم ببین و به اونا هم نشون بده :)  لازم نیست که حتما خودت تجربه کرده باشی که کشورت اون مدلی هست چه تو دیده باشی چه ندیده باشی :)  کلی ویدیو هم می تونی تو یوتیوب ببینی حتی و لینکش رو به اونها هم بدی :) 

پاسخ:
یوتیوب هم پیشنهاد خوبیه 👍 کلاً ولی خیلی دلم می‌خواد یه دوره‌ای بتونم با فراغ بال بیام ایران رو بشناسم :)) انشالله که میسر بشه. 

چرا جمعه شب برای اونا خاصه؟ برای ما خب عصر تعطیلمونه. برای اونا چیه؟

پاسخ:
اینجا هم آخرین روز هفته‌ی کاریه و جمعه شب دیگه همه آزاد میشن و میرن خوش گذرونی :)) 

خیلی جالب و باحاله که دیدن تفاوت‌ها کمک میکنه این نکته‌ها به چشم بیان :))

الان که دقت می‌کنم همینه ماجرا

و دلایل بیشتری هم می‌تونه داشته باشه

باید بهش فکر کنم

 

یه وجهش هم اینه که ما نگاه بقیه برامون خیلی مهم‌تره نسبت به فرهنگ غربی

برای همین تو چنین موقعیت‌هایی به اینکه کارمون،فلسفه‌ی انجامش و... در نظر طرف مقابل کاملا مقبول باشه اهمیت زیادی میدیم و این توضیح و شرح دادن رو سخت می‌کنه چون نگاه آدم‌‌ها و ارزش‌های زندگیشون یکی نیست و در چنین وضعیتی که تفاوت هست و بعضا به تضاد و تناقض هم می‌سه نمی‌تونیم هم صادق باشیم و هم رضایت اون آدم رو نسبت به فعل خودمون به دست بیاریم

اینه که می‌پیچونیم یا یه توضیح سطحی و غیرواقعی میدیم

این بخشیش هم برمی‌گرده به عدم اعتماد به نفس و پذیرش خود واقعیمون؛ پسند بقیه و مقبولیت از خودمون مهم‌تره

پاسخ:
آره دقیقاً تفاوت‌ها باعث میشه چیزایی که حتی متوجهش نبودی که وجود داره توی فرهنگت به چشمت بیان. درسته میتونه دلایل دیگه‌ای هم داشته باشه :) 

نمیتونم راستش با قطعیت بگم که غربیا نگاه بقیه براشون کمتر مهمه. ولی کلاً آره اون لحظه آدم به فلسفه‌ی کارش فکر نمی‌کنه. یه چیزیه که در بقیه دیدی و باهاش بزرگ شدی. 

سلام و وقتت بخیر

من خواننده خاموشتم. میخواستم بهت بگم این پستتو خیلی دوست داشتم مرسی🌺

میشه سوالی که آخر پست پرسیدی بعدا جواب بدم؟

پاسخ:
سلام :) 
خب پس چشممون روشن :)))
ممنون از پیامت. باعث خوشحالیه شنیدنش :) 
بله البته :) هر وقت دوست داشتی میتونی جواب بدی یا ندی :) کامنت‌گذاشتن و جواب دادن به سوالای منو کلاً جدا از هم ببینید. هر چی دوست داشتید بگید :)) 
  • سارا سماواتی منفرد
  • یک نکته در مورد کامنت قبلیم

     

    من حرفم این بود که تاریخ را باید به دور از حب و بغض های معمول و با توجه به شواهد واقعی قابل مشاهده نه خیالی و ساخته نویسندگان جعلی قضاوت کرد آنموقع هست که مفید خواهد بود.

     

    ممنون

    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    آخرین نظرات
    نویسندگان