تمام ناتمام من
کارلی هم رفت. سومین نفریه از دانشجوهای دکتری که آکادمی رو رها میکنه و میره. به نظر من کار درستی کرد. تازه کار بودن و مزید بر اون بیمار شدن استادم همهی ما رو توی مخمصه انداخت. فقط تلاش میکنیم سرمونو بیرون از آب نگهداریم که غرق نشیم. ولی جدای از اونم، استاد مدیر پروژه خوبی نیست. کارایی که من میخوام انجام بدم با کارایی که استادم توی ذهنش داره زمین تا آسمون فرق دارن. فکر میکنه ماشین لرنینگ یه اجی مجی ترجیه که هرچه خواستی به خوردش بدی و هر سوالی خواستی پاسخ بگیری. انگار که اون بچهست و من مادرش. مدام باید دلیل بیارم و قانعش کنم که باید پله پله جلو رفت. باید آزمایش رو روی دادههایی که داری طراحی کنی. نباید هزارتا پارامتر رو همزمان تغییر بدی. یه بار اینکارو کردی و هیچی ازش بیرون نیومد برات درس نشد؟ گاهی هم یه گوشه از ذهنم میگه شاید هم اون بیشتر میدونه و شایدم درست میگه. ولی دیگه اعتمادمو بهش از دست دادهم. نمیتونم دوباره با ریسمونش به چاه برم.
امروز یکی از شرکتایی که تو حوزهی خودمون کار میکنه، رئیسش گفته بود بیا همو ببینیم و در مورد چندتا از پوزیشنایی که داریم استخدام میکنیم بگم برات. گفت که الان هر نیرویی بگیریم باید چندماه آموزش بدیم بهش، ولی تو قبلاً با همهی اینا کار کردی و میتونی سریعتر جلو بری. ولی خب فکر کنم فکر میکرد سال آخر دکترام و وقتی گفتم هنوز یه سال دیگه دارم، دیگه خیلی وارد جزئیات نشد. فقط بهش گفتم اگه نیمهوقت کاری داشتید بهم بگید.
هم امیدوارم میکنه که به خودم میگم فلانی نگران کار نباش، اینا و چندتا کمپانی دیگه، اینا به تو نیاز دارن. فقط منتظرن فارغالتحصیل بشی و بگن بفرمایید. و هم به خودم میگم اگه توی یه چرخهای بیفتم که فقط دنبال کارهایی برم که بهم پیشنهاد میشه و یادم بره خودم چی میخوام چی؟
هیچ ایدهای ندارم که آینده چیه و به کدوم سو میره. تو موقعیتی نیستم که بتونم برا زندگیم برنامه بریزم. ولی وقتی میبینم بین موقعیت امروزم، و استخدام شدن و حقوق بهتر و محیط کاری بهتر و زندگی تو شهر بزرگتر و گرین کارت؛ فقط این دفاع دکتراست که وایستاده، انگیزهم بیشتر میشه که زودتر تمومش کنم. و این یه سال رو؛ شبیه سال کنکور، خیلی درگیر ورک لایف بلنس نشم...
- ۰۳/۱۰/۲۵
گفتگو و آفرطوری که داشتی خوشحالم کرد. ایول.
ایشالا هر چی خیره بشه.
خواهی ترکوند.🤲