فوق ماراتن

من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندی

من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندی

بخش عمده‌ی پروژه‌ی دکترای من جواب دادن به این سوال است:
«چطور از یک فضای بسیار بزرگ با نمونه‌های زیاد (در حد ۱۰ الی ۱۰۰ میلیون)، یک تعداد نمونه (در حد ۱۰۰ عدد) انتخاب کنیم که نماینده و نشانگر کل آن فضا باشد؟»

الگوریتم‌های متفاوتی برای این کار وجود دارد و این به خیلی چیزها بستگی دارد. ولی این روزها خیلی به این فکر می‌کنم که چرا ما از این الگوریتم‌های کلاسترینگ برای سیستم رای‌گیری استفاده نمی‌کنیم؟ مگر تمام سوالی که رای‌گیری می‌خواهد به آن پاسخ بدهد همین نیست؟ همینکه چطور ۲۰۰ نفر نماینده‌ی ۸۰ میلیون نفر باشند و منافع همه‌ی ۸۰ میلیون نفر تامین شود؟ 

سرچ کردم و دیدم (طبیعتاٌ) من اولین نفری نیستم که به به‌کارگیری علوم کامپیوتر در رای‌گیری و سیاست فکر کرده‌ام. همین سال گذشته در نیچر یک مقاله منتشر شده با عنوان «الگوریتم‌های منصفانه برای انتخاب دسته‌های شهروندی». در این مقاله گفته که قبلاً election (رای‌گیری / رفراندوم) معیار تصمیم‌گیری بوده، ولی حالا sortition مطرح شده است. در سورتیشن یک تعداد آدم به طور تصادفی از جامعه انتخاب می‌شوند و یک پنل تشکیل می‌دهند، که به این پنل «دسته‌ی شهروندی» (‌citizen's assembly) می‌گویند. بعد این دسته شهروندی روی یک مسئله‌ی سیاسی خاص عمیق می‌شوند و تصمیم می‌گیرند. مثلاً‌ در ایرلند دو تا از دسته‌های شهروندی منجر به قانونی شدن ازدواج با همجنس و سقط جنین شدند. بعد در این مورد بحث می‌کند که این روند تصادفی لزوماً نشانگری از تمام قشرهای موجود در جامعه نیست، بنابراین باید الگوریتم‌های منصفانه‌تری انتخاب شود. و این مقاله پیشنهاد می‌دهد که می‌توان خروجی یک پنل را با اعضای مختلف پیش‌بینی کرد و طوری اعضای پنل را انتخاب کرد که احتمال خروجی هر دو گزینه برابر باشد. مثلاً‌ اگر قرار است در مورد سقط جنین تصمیم گرفته شود، نصف پنل موافق آن و نصف پنل مخالف آن باشند (اگر درست فهمیده باشم). 

ولی این در سطح کوچک است. من به این فکر می‌کنم که چطور می‌شود این را در سطح کلان اجرا کرد. و این اعضا اعضای یک پنل موقتی نباشند، بلکه آدم‌هایی باشند که بتوانند حداقل چند سال کار کنند و کارها را جلو ببرند. مثل نماینده‌های پارلمان یا مجلس. 

بهرحال این فقط یک فکر اولیه بود. دارم همچنان به آن فکر می‌کنم و آن را نصفه نیمه اینجا نوشتم که پیشنهادهای شما را هم بشنوم. بدون نظر عبور نکنید :))

  • نورا

نظرات  (۲۲)

  • محبوب حبیب
  • مسأله اینجا انتخاب کردن تعدادی که نشان دهنده همه باشد نیست.

     

    مثلا در مجلس، آیا ما می آییم جوری نماینده انتخاب می کنیم که از. هر دسته بندی یک نفر باشد؟ 

    پس بحث دموکراسی چه؟ 

    از هر دسته بایست به نسبت تعداد آن دسته، انتخاب. کنید. 

     

    چون این دسته ها تعارض منافع دارند در برخی موارد.

     

     

    حکومت داری همیشه اینطوری است که نمی شود منافع همه را تامین کرد.

     

    فکر کن میخواهی بودجه کشور را تقسیم کنی و همه راضی باشند. در. حالی که هر کس به فراخور مشکلی که تا کنون بوده، درخواست دارد سهم بیشتری دریافت کند تا آن مشکل با سابقه تاریخی، را بشود با این سهم بیشتر، حل کرد.

     

     

    پس الگوریتمی وجود ندارد که دقیقاااا همه را راضی کند.

     

    ولی الگوریتمی هست که اکثریت را راضی کند.

     

    و همیشه تعدادی هستند که به درخواست شأن جواب داده نشده چون زیادتر. از حدی است که بشود اجرایی کرد. 

     

    پاسخ:
    خب این دیدگاه الان پذیرفته نیست. چون در اینصورت حقوق اقلیت‌ها همیشه ضایع میشه. اتفاقاً دموکراسی در مورد حمایت از اقلیت‌هاست، نه رای اکثریت. 
    رضایت هم مطرح نیست، رضایت میتونه فردی باشه و یه نفر هیچ وقت با هیچ چیز راضی نشه. بنابراین وقتی میگیم منافع همه، یعنی حق کسی ضایع نشه، در حق کسی ظلم نشه، نه اینکه همه راضی باشن. و این کاملاً امکان پذیره. 
    و وقتی هنوز شروع به مطالعه نکردیم نمیشه گفت همچین الگوریتمی وجود نداره. همیشه با یک مدل ساده شروع میشه و اونقدر امتحان میشه که ایرادهاش گرفته بشه و اون الگوریتم درست پیدا بشه :)

    من مخالف اینم که شروع نکرده بگیم همچین چیزی وجود نداره و هیچ وقت امکان پذیر نیست. یه زمانی هم بشریت فکر نمی‌کرد ممکن باشه بتونه هیچ چیزی زیر ۲ میکرون رو ببینه، چون از لحاظ تکنیکی امکان‌پذیر نبود. بعد دیدیم که تونستن و شد. یا فکر نمی‌کردن بشه ساختار پروتئین رو پیش بینی کرد، چون تعداد متغیرها خیلی زیاد بودن، بعد دوباره ممکن شد. همه چیز ممکنه، اگه به اندازه کافی براش تلاش کرده باشیم :) 
  • محبوب حبیب
  • مثالهایی هست که نشان بدهیم این تعارض منافع یعنی چی

     

     

    حسنا جان این سوال فقط امسال در سال 2022 برای تو ایجاد نشده

     

    بشریت خیلییی وقت است درگیر این سوال است.

     

    و تا حالا نتوانسته اتوپیای ذهنی را حتی تصور کند.

     

     

    از نظر دینی، منتظر منجی بودن، به این ربط دارد. بشریت در همه ی این ساعت تلاش کرده. فلسفه بخوان. جواب سوال هایت هست. فقط آنها زبان شأن فرق دارد و گرنه یک سوال است. 

    همون طور که وقت گذاشتی روی انگلیسی،

    اگر دنبال جواب هستی، وقت بگذار روی فلسفه. فیلسوفان کل دنیا در کل قرن ها... 

     

     

    تو را مثل دخترم دوست دارم. خیلی شباهت دارید اتفاقا. غیر از سن تان. حس میکنم تو آینده دختر منی. یک روزی از همین روزها در این خصوص می‌نویسم برایش. و امیدوارم وبلاگ تو تا آن روز. باشد تا بیاید و اینجا را بخواند. 

     

    و ذوق کردم این سوال رو کردی. تو اندیشه ورز هستی.

    و این یعنی روزی راهت را پیدا میکنی. و روزی به جواب می‌رسی ان شاالله. 

     

    دوستت دارم ندیده

     

  • محبوب حبیب
  • راستی خواستی بیا بگو تا چند مثال برایت بنویسم که هر تفکری، آزادی یک قشری را سلب می کند. 

     

    هر تفکری. حتی دموکراسی. 

    حتی جدایی مذهب از سیاست. 

     

    و ...

     

    لذا اصلا آزادی صد در صد برای همه در هیچ اتوپیای شدنی نیست. 

    و اگر نبود این آزادی را ظلم تعبیر کنی، مشخص است الگوریتمی که دنبالش هستی شدنی نیست. 

     

    بعضی وقت ها ریاضیات ثابت می کند چیزی را. 

     

    نیازی نیست بگوییم باز هم بگردیم شاید شد. 

     

    فلسفه رسیده به این نقطه که ازادی صددرصد و مطلق برای همگان در جامعه، شدنی نیست. 

    پاسخ:
    محبوب جان من در آمریکا دارم این آزادی رو می‌بینم. نیازی به فلسفه و منجی نیست. این مردم حتی به بهشت هم نیازی ندارند. 
  • محبوب حبیب
  • پس واجب شد برایت مثال بزنم. 

     

    ببین آمریکا جدایی مذهب از سیاست هست. 

     

    یعنی مثلاً کلیسا حق دخالت در امور رو ندارن. نظر سیاسی نباید بدن و ...

     

    این وری ها مثلا میگن کسانی که می‌خوان لخت باشند برن تو خونه خودشون، تو اجتماع حقی ندارن. انتظار مطالبات اجتماعی صنف خودشون رو نداشته باشند.

     

    اون روی ها، میگن کسی میخواد مذهبی باشه بره تو خونه خودش و انتظار. مطالبات اجتماعی صنف خودش رو نداشته باشه.

     

    حالا شما بیا بگو چطوری میشه یه اتوپیای داشت که به هر دو آزادی داد توی اجتماع دنبال مطالبات صنفی خودش باشه. آخه اینها تعارض دارن.

     

     

    فقط زمانی که جامعه اینها جدا باشه میشه این کارو کرد.

     

    بهشت رو از این دید ببین. 

     

    برای هر طبقه ای که تعارض منافع ندارن، یک درجه در بهشت هست. اینجا میتونن بدون اینکه ظلمی باشه زندگی کنند. 

     

     

    راستی عزیزم، لطفا روزی برگرد. 

    روزش را نمیدانم کی. چند ساله خواهی بود. ولی لطفاً روزی برای همیشه برگرد. 

    این خواهش من از روی دوست داشتن تو، و در عین حال دوست داشتن ایران است.

     

    خانه تو اینجاست. 

    پاسخ:
    آمریکا اتفاقا کشور خیلی مذهبی‌ایه. و شما دو طرف رادیکال طیف رو می‌‌بینید. هیچکس اینجا لخت نیست؛ مذهبیون هم کلیساشون رو میرن؛ حتی سقط جنین رو هم ممنوع می‌کنن در بعضی ایالت‌ها. 

    تنها منظور من از سکولاریسم حذف "قانون جزای اسلامی/دینی"ه‌.  قانون جزای یک کشور نباید تابع یک دین باشه. تو ایران عباس دریس رو به جرم محاربه اعدام می‌کنند و مهسا امینی رو به جرم دیده شدن بخشی از موها به قتل می‌رسونن. در حکومت سکولار چنین چیزی وجود نداره. 

    راستش سوال من اینه که چرا اصلاً اتوپیا باید وجود داشته باشه؟ مثلاً در کتاب های دینی که از اندیشه‌های مطهری بر میاد، می‌گفتن که "چون ذات انسان بی‌نهایت طلب است و نمی‌شود خداوند نیازی را در وجود انسان قرار دهد و پاسخ به آن را نیافریند". من با هر دو جمله‌ی این گزاره مشکل دارم. بعضی انسان‌ها هستند که هرچقدر هم بخورند سیر نمی‌شند، ولی بیشتر آدم‌هایی که من می‌شناسم فقط دنبال یک زندگی معمولی هستند. و اینکه اگر خدا یک نیازی رو در وجود انسان قرار بده و برآورده نکنه تناقضی با ذات الهی و حکمت خداوند نداره. بنابراین چرا باید اتوپیایی وجود داشته باشه؟ شاید باشه، ولی من دنبال اتوپیا نیستم. یکی از امیال انسان هم میل به رشده. اگر انسان به اون نقطه‌ی غایی برسه، اونوقت نیازش به رشد بی‌پاسخ می‌مونه. آیا این هم مخالف حکمت خداونده؟ 

    انشالله اگه روزی ایران هم آزاد شد. بله خانه‌ی ما در نهایت اونجاست. 

    سوال همیشگی من:

    آزادی یعنی چی؟

    چی اونها رو آزاد کرده؟ و چرا؟

    پاسخ:
    آزادی رسانه. 
  • فیلو سوفیا
  • چرا باید نصف پنل موافق و نصف مخالف باشن؛ وقتی در واقعیت اینطور نیست؟

    پاسخ:
    باید حقیقتاً مقاله رو با دقت بیشتری بخونم که بفهمم. 
    ولی برای دفاع از اقلیت‌ها. 
  • فیلو سوفیا
  • نوشته‌هات رو با دقت میخونم و لذت میبرم و یاد میگیرم ازشون.

    فقط یه موضوعی که تو این نوشته بود فک کنم اینه که بهتره نگیم نتیجه مدل ساده‌سازی شده قراره با مدل واقعی «برابر» باشه چون این موضوع تقریبا محاله. کوچک کردن ابعاد، دقت رو پایین میاره همون طور که میدونی و این بهایی هست که ما برای گرفتن جوابی که به اندازه کافی خوب باشه می‌دیم. مدل‌های ساده‌سازی شده‌ای ارزشمند‌ترن که جوابشون به جامعه، به واقعیت، نزدیکه، خیلی نزدیکه؛ ولی لزوما برابر نیست.

     

    پاسخ:
    لزوماً برابر نیست قطعاً. داری سایز رو کاهش میدی بهرحال. ولی نسبت به رفراندوم، رای الکترال و رای‌ نخبگان؛ میشه سیستم‌هایی بسیار نزدیکتر به واقعیت ساخت. که صدای همه شنیده بشه. 
  • محبوب حبیب
  • حسنا جان من نمی‌گم الان همه در آمریکا لختن.

     

    ببین وقتی داریم نظریه میدیم، برای 2022 نمیدیم بگیم خوب امسال دیدم مشکلی پیش نیامد. نظریه بایست تا آینده نامعلوم رو در. بربگیره. 

    همبن الان توی ۲۰۲۲, 

    ساحل کاملا برهنه و شهرش و .. داریم که تعیین شده اونجا مثلا منافع این قشر طرفدار عریانی کاااامل تامین بشه. یعنی در عمل چیکار کردن؟ مشخص کردن مذهبی ها اونجا نیان. تو اگر به هر دلیل بخوای بری اونجا، نمی تونی بچه ات رو ببری و .. یعنی مرز کشیدن اینطوری. همون طور که گفتم در یک جامعه واحد نمیشه. مگر مرز بکشی. 

     

     

    خلاصه نظریه ای بده که همه رو راضی کنه. 

     

     

    وقتی میخوای از هر تفکری، نظرش تامین بشه و بهش ظلم نشه. همه اقلیت ها رو در نظر بگیر. اقلیتی که میخوان پوشش برهنگی هم داشته باشن. ولو تو بگو ماهم یک میلیون نفرم نیستن. 

     

    پس اگر میخوای نظر آدم های معمولی رو تامین کنی، این شد خلاف فرضت. میخواستی نظر همه رو تامین کنی. حتی اقلیت.. 

     

     

    در خصوص اتوپیا، تعریف صورت مسأله خودت یه اتوپیاست... یه آرمان شهر.

    یه حکومت ایده آل که در اون به هیچ اقلیتی ظلم نشه. 

     

     

    راستی آزادی کامل رسانه هم به همین دلیل شدنی نیست.

     

    اینکه عوام فکر میکنند آزادی عقیده و آزادی رسانه به صورت صددرصد جاری است رو کاری ندارم. این هنر رسانه هاشون هست که خوب لاپوشونی میکنن. 

     

    هزاران مورد میشه گفت که نشون میده آزادی رسانه اون ور هم نیست. چون بازم تعارض منافع هست و در. هیچ کشوری نمی شود هر کسی آزاد باشد هر چه میخواهد بگوید. 

  • محبوب حبیب
  • بعد ما یه چیزی داریم به اسم جمهوری اسلامی که مفهوم هست. یک نظریه ی حکومت داری. 

     

    یک چیزی هم داریم به اسم نظریه سکولاریسم

     

     

    در مقام نظری، کاملا ثابت می شود که ظلم در نظریه جمهوری اسلامی کمتر خواهد بود. 

     

    حالا ما یک پیاده سازی و اجرا داریم.

     

    که اینجا عوامل زیادی باعث شدند که مشکل داشته باشیم و همین دو تا تار موی مهسا، مشکل از نظریه نیست. 

    مشکل از اجراست. 

    و شدیداً در. این حوزه مشکل داریم.

     

    حتی فساد مالی. و ... 

     

    برای بررسی علل این قضیه، نظریه پردازی در مورد شیوه حکومت به نظرم کمکی نخواهد کرد. قبلاً این مسیر طی شده در فلسفه. 

     

    مشکل عمده در فرهنگ ما ایرانی هاست در واقع. بعداً در این خصوص می نویسم. 

    یعنی مسیولان فاسد از مریخ نیامده اند. 

     

    یعنی شما همان سکولاریسم را در ایران اجرا کن، ببین چقدر قشنگ کند می‌زنیم بهش و باز فسادی تولید میکنیم که بگویی صد رحمت به جمهوری اسلامی!!!

     

    بعله.

     

    ما  ایرانی ها اینیم.

     

  • محبوب حبیب
  • راستی حسنا جان، من خودم هم ممکن است از ایران خارج بشوم برای مدتی. 

     

    و در خصوص دخترم، میدانی نگران چه ام؟ 

     

    ایران را به خاطر آزار و اذیت ایرانی ها ترک کند. و دیگر برنگردد

     

    نخواهد بماند و بجنگد تا درست شدن بعضی از باورهای غلط در فرهنگ همگی مان که ما را از روزهای اوج رساند به این فلاکت و بدبختی. 

     

    من باور دارم ما مردم مسیولان را فاسد کردیم و باز در حکومت بعدی اگر فرهنگ مان را تغییر ندهیم، همین فساد رخ میدهد. حالا از جانب کسانی که به جای جای مهر در پیشانی، از استایل مدرنیته استفاده کرده آند. چه فرقی دارد استایل فاسد چطور است؟ فاسد فاسد است و ظلم، ظلم...

     

    در این باره خواهم نوشت به زودی. 

     

     

     

  • محبوب حبیب
  • حسنا حان، آخرین پست وبلاگ من تقدیم به شخص خودت

    پاسخ:
    ممنون محبوب جان. حتماً می‌خونم :)
  • محبوب حبیب
  • راستی حسنا جان اینجا همه پیامهای من نشون داده شده؟ آخه بازم کامنت بود قبل این آخری که تایید کردی. 

    پاسخ:
    آره محبوب جان. ولی وقتی وارد اکانت نشده باشی نیاز به تایید داره. منم معمولاً‌ موقع جواب دادن تایید می‌کنم نظرات رو. 

    پستت رو هم خوندم. 


    منکه مسلمونم، ولی این روحانیون گوگولی :)) متاسفانه سواد کمی دارند (اگه نگم بی سوادن) و من نمیدونم چرا حقیقت رو انکار می‌کنند. مثلاً‌ توی این کلیپ میگه که نه غیر مسلمون‌ها نمیرن جهنم، ولی اگه حق رو ببینن و بهش عمل نکنن بله میرن جهنم. که خب «حق» از نظر این‌ها همون اسلامه و خارج شدن از دین اسلام حکم اعدام داره. بعدم مگه مشکل مردم بهشت و جهنمه؟ طرف نون نداره تو خونه‌ش بخوره، کی دنبال بهشت و جهنمه.

    یا در مورد سیاه نمایی. ما که اونجا زندگی کردیم و شما که اونجا داری زندگی می‌کنی. اینا فکر می‌کنن هرکی مخالفشونه حتماً‌ «تحت تاثیر رسانه معاند خارجیه». زندگی ایرانی‌ها سیاهه. اگه نزدیکشون باشی و جیره‌خور باشی بله، غیر از اون بدبختی. صادرات مهدویت آخه؟ :))))) ریدن تو اون مهدویتشون. 

    امیدوارم شما هم با ریسمون اینا به چاه نیفتید. دنیا دنبال چیزای دیگه‌ست. حالا هی اینا بیفتن دنبال اینکه کون مردم لخت نشه یه وقت که اسلامشون به خطر نیفته. مردم اینجا دغدغه‌های بزرگتری دارن. ولی کسی که پولش و درآمدش از گفتن این چرت و پرتا میاد توقع بیشتری ازش نیست. 


    نوشته هات رو میخونم و دنبال میکنم، همیشه اندیشیده شده مینویسی و به همین دلیل پختگی و سبک مخصوصی در نوشته هات میبینم که ازش لذت میبرم :)

    سوالی واسم پیش اومده، ایده ی اولیه ی خوبی داری، اگر اشتباه نکنم منظورت چیزی مثل حزب کارگر باشه درسته؟ برای تشکیل این حزب چه معیارهایی باید مد نظرمون باشه؟ از نظر سطح مدرک دانشگاهی، اجتماعی یا فعالیت های اجتماعی خاصی رو باید برای انتخاب این افراد در نظر بگیریم؟

    پاسخ:
    فرزندم حزب کارگر چیه. یک چیزی میگی اینا فردا ما رو می چسبونن به چپ و کمونیست. من اصلا حرفی از حزب نزدم. 


    باید مطالعه کرد. من الان چی بگم :) فقط گفتم میشه از کلاسترینگ برای رای‌گیری استفاده کرد. 

    الله اکبر ما اصلا حزبی و فلان نیستیم از منظر شباهت فرمودم😅

    پاسخ:
    :)))) نه این یه چیز دیگه‌ای بوده. 
  • محبوب حبیب
  • نه عزیزم اینجا حق مساوی با اسلام نیست. 

     

    کلا هر کسی در. حدی که بهش دانش رسیده اگر به همون دانش عمل کرد و درست عمل کرد رستگار هست در اسلام. 

     

    حالا هر چقدر رسیده، رو فقط خودش می دونه قضاوت کنه. لذا اسلام اصلی غیرمسلمان ها رو کافر نمی دونه. 

     

    اینکه حجت بر کسی تموم شده یا نه، رو بنی بشری نمی دونه.

     

    فقط میگن بر همه افراد حتما یکبار در طول عمرشون این حجت تمام خواهد شد. همین. 

    این اسلامی که بهت گفتن نمی‌دونم نظریه پرداز اصلی اش کیه و تحت چه عنوانی بهت گفتن. ولی ازش تا میتونی فرار کن. 

    اسلام های دیگه ای هم هست. منطقی و درست. 

    خوب حالا مثلا نظر اسلام من در مورد اتیسیت ها چیه؟ این میشه همون کافر خودمون. چون میگن مثلا دین فلان رو قبول نداریم و ... اینها چون در خصوص خدا و.. موضع دارن در واقع حرف اسلام بهشون اینه که ثابت کنین ادیان اشتباه هستن. اگر در روند اثبات شون، حب و بعض شخصی و غرض ورزی و ... نباشه خود روند اثبات براشون میشه حجت. و خیلیا از مسیر جست و جوگری اومدن رسیدن به دین. 

    اسلام با کسی که ناآگاه هست گارد نداره. با کسی که عامدانه، و با ستیزه جویی با اسلام برخورد می‌کنه گارد داره فقط. 

     

     

    در مورد دعات، خدا آخر و عاقبت مون رو به خیر کنه. واقعا این دعا خیلیییی لازمه. 

     

    من که هر چی گفتم من مدافع حکومت نیستم کسی قبول نکرد. نقدهام به حکومت رو وقت نشده بنویسم و توی فضای وبلاگ من البته کسی هم نیست برای بنویسم که بخواد دست یاری بده. بماند ولی شدیدا مخالف اپوزیسیون هستم و می بینم غالبا دقیقا شبیه چیزی هستند که می خوان باهاش بجنگند.

    یعنی دروغگویی، تهمت و افترا، عدم رعایت حقوق انسانی، عدم پایبندی به آزادی بیان و اینکه هدف وسیله رو توجیه می‌کنه و ... در اینها اتفاقا شدیدتره. 

     

    برای همین فعلا از تصمیم ۱۴۰۱ ام راضی ام و مطمین.

    اما در قضایای بعدی موضع گیری ام چی باشه، خدا کمک کنه. از این به بعد سخت تره ماجرا....

    در این موقعیت، موضع گیری اصلا سخت نبود. بیشتر رفتم اون ور رو شناختم. اسماعیلیون و فخرآور و ....

  • سایه های بیداری
  • با احترام و بیکران عرض ادب 

    پیش سخن : اطلاعات و سواد من بسیار ناچیز و به هیچوجه در حد شما سروران و اساتید بزرگوار نیست . 

    و همین ، موجب کاستی ارزش سخن بنده خواهد بود . اما با وجود این ، گویا محق هستم که نظرم را تقدیم کنم . 

     

    این دو خط را نوشتم که آدرس وبلاگ را گم نکنم .

    عرایضم را در کامنتهای بعدی تقدیم میکنم . 

  • سایه های بیداری
  • احترام مجدد و عرض ادب :

    اگر درست فهمیده باشم :

    « الگوی پیشنهادی نویسندۀ محترم این است که از میان یک جامعه با اندیشه های متفاوت ، یک گروه کوچک با گرایش انواع اندیشه ها ، انتخاب و زمامداری آن جامعه به دست آن دسته یا گروه سپرده شود . ولی انتخاب آن گروه به همین شیوۀ ادعایی باشد . »

    اول : در الگوی پیشنهادی ، اعلام نمی شود که انتخاب کنندگان ( یا مشخص کنندگان این گروه و دسته ) ، چه کسانی هستند ؟

    آیا عده ای از ما بهتران این گروه را انتخاب میکنند ؟

    اگر اینطور است ، باید این عدۀ از ما بهتران ، اسمی داشته باشند . مثلا شورای نگهبان و یا وزارت کشور .و یا هر اسمی که در کشورهای دیگر رایج است . اگر تعیین و تأیید این گروه کوچک ، به همین منوال است ، باید عرض کنم که همین الانم هم در همۀ دنیا همین روال رایج است . پس دیگر چه نیازی به الگو سازی است ؟

    نویسندۀ محترم می فرمایند :

    « در سورتیشن یک تعداد آدم ( بخوانید افراد ) به طور تصادفی از جامعه انتخاب می شوند »

    خب ! توسط کی و چه کسانی ؟ انتخاب کنندگان چه کسانی هستند ؟ از کجا آمدند ؟ موقعیت و مقام اجتماعی اینها چیست ؟ جزو دولت و حکومت پیشین هستند ؟ یا از مریخ و آسمان آمده اند ؟ از اساتید دانشگاهند ؟ از فرهیختگان جامعه هستند ؟ این مقام انتخاب را چه کسی یا کسانی به اینها تفویض فرموده اند ؟ توسط برنامه های پیشرفتۀ کامپیوتری انتخاب میکنند ؟ اجرای این برنامه ها دست چه کسانی است ؟ آیا گروه انتخابگر عاری از هر گونه وابستگی اندیشه و عقیدتی و آرمانی به هر گروه و نهاد و جبهه و حزب و ... هستند ؟

    و لپ کلام : از کجا آمده اند و چگونه بر مسند انتخاب نشسته اند ؟

    و سوال بعدی : این به « طور تصادفی » یعنی چی ؟

    راستش خوب توجیه نشدم .

    مثلا اگر اون برنامۀ رایانه ای رفت و به طور تصادفی 20 نفر کارگر آهنگری را انتخاب نمود ، باید هر 20 نفر را قبول کنیم ؟ چون رایانه انتخاب کرده ؟ و الگو قابل نقد نیست ؟ و آمدیم و این الگوی به طور تصادفی اصلا از صنف نجاران کسی را انتخاب نکرد . این همه نجار اون جامعه چه خاکی به سرشان بکنند که در آن انتخاب شهروندی جایگاهی ندارند ؟

    فرض کنیم الگو بر پایۀ صنفهای کاری جامعه نوشته نشده و بر اساس نوع اندیشه ها نوشته شده ، الگو و برنامۀ کامپیوتری از کجا میداند که من چگونه می اندیشم و در چه موردی که تصادفا مرا انتخاب کند ؟

    و بسیار سوالهای دیگر که راستش برایم بی پاسخ است .

    اگر این قسمت را بیشتر توضیح بدهید ممنون می شوم .

    باقی عرایضم در کامنت بعدی .

  • سایه های بیداری
  • هر جامعه ای عبارت است از یک دسته و گروه بزرگ به نام « مردم یا ملت » که در میان یک محدودۀ مشخص جغرافیایی زندگی میکنند .

    داستان « امت » را می بایست جدا از این تعریف دانست . زیرا در تعریف « امت » چیزی به نام جغرافیای مشخص نیست .

    مردم یا ملت ، تشکیل شده از دو گروهند :

    اول : حاکمان

    دوم : محکومان

     

    حاکمان : یا توسط مردم انتخاب می شوند و یا توسط شمشیر و قدرت و پول و سرمایه و یا به طریق نیرنگهای سیاسی .

    در ایران ، هرگز گزینۀ اول کاربردی نداشته . یعنی مردم در انتخاب هیچ حکومتی دخیل نبوده تا کنون .

    گزینۀ دوم را هم میتوان به مثال نادر شاه و آغا محمدخان و دیگران ختم نمود . که اکثرا تا محمد رضا بر همین منوال بوده .

    گزینۀ سوم را هم میتوان تعمیم داد تقریبا به تمامی حکومتهای فعلی دنیا . و شاید به استثنای تعداد انگشت شماری حکومت حاضر در جهان .

    شاید جناب « محبوب حبیب » در پاسخ به این ادعای بنده ، بفرمایند که این ادعا کاملا اشتباه است و در سال 58 ، این مردم بودند که حکومت وقت را انتخاب نمودند .

    در پاسخ به ایشان ، باید عرض کنم که مردم با یک برگه کاغذ : « آری یا نه » پای صندوق انتخابات رفتند . و هرگز نفهمیدند که « آری به چی » و « نه به چی » چون نوع حکومت ، نه توسط مردم ، بلکه توسط از ما بهتران ، قبلا تعیین و تکلیف شده بود . جناب محبوب حبیب که گویا سنشان به همان دوران می رسد ، کاملا واقف هستند که حتی یک کلمۀ « دمکراتیک » نیز حساسیت آقایان را بر انگیخت و اجازه ندادند نوع حکومت « جمهوری دموکراتیک اسلامی » باشد . چرا ؟ چون نمی خواستند چیزی به نام دموکراسی در انظار عمومی نقش داشته باشد .

    هر چند که اصلا جمع دو اضداد در یک مکان و زمان واحد غیر ممکن و محال بود . کلمۀ « دموکراسی » و « اسلام » دقیقا همان اضداد بودند . ( توضیح این موضوع بحث دیگری میطلبد که اینجا ممکن نیست ) پس اگر نام حکومت نیز همان میشد که گروهی از مردم مدعی بودند ، در اصل و ماهیت حکومت ، تغییری ایجاد نمیکرد . پس به نظرم درخواستی بیهوده بود برای تغییر نام . پس متوجه گزینۀ سوم نیز در بین عرایضم حتما شدید . یعنی نیرنگهای سیاسی .

    و اما محکومان :

    محکومان در یک جامعه ، ( خصوصا در جامعۀ ایران ) هفت گروه هستند :

    گروه اول : میدانند

    گروه دوم : می فهمند

    گروه سوم : هم میدانند و هم می فهمند

    گروه چهارم : میدانند اما نمی فهمند

    گروه پنجم : نمیدانند ولی می فهمند

    گروه ششم : نه میدانند و نه می فهمند

    به قول باستانی پاریزی : « تا هفت نشود ، بازی نشود »

    گروه هفتم : خوب میدانند ، خوب می فهمند و خوب شیادند که سوار بر شش گروه پیشین هستند .

    باقی عرایضم در کامنت بعدی .

  • سایه های بیداری
  • قسمت سوم :

    شاید بانوی محترم بفرمایند که این چرت و پرتها چه ربطی به مطلب ایشان دارد ؟

    لطفا کمی صبور و شکیبا باشید تا ربطش را عیان نمایم .

    عرض کردم که محکومان ( مردم ) هفت گروهند .

    گروه اول میدانند . این گروه تقریبا میتوان گفت از دانایی خوبی بهره مند هستند . و عدۀ آنها نیز در جامعه کم نیست . هر چند که خیلی هم زیاد نیست . در این دسته میتوان اکثریت دانشجویان را نام برد . و البته عدۀ کثیری از طبقۀ متوسط و طبقۀ بالای متوسط نیز در همین دسته قرار میگیرند . این گروه ، فقط میدانند . اما چه چیزی را ؟ خودشان هم نمیدانند .

    گروه دوم می فهمند . این گروه طبقۀ خاصی ندارد . می تواند یک سوپور و پاکبان شهرداری باشد و یا یک استاد دانشگاه . اما آنچه مشخصۀ این گروه است ، این است که می فهمند . ولی چه چیزی را می فهمند ، خودشان هم نمی فهمند .

    گروه سوم ، هم میدانند و هم می فهمند . این گروه انگشت شمارند . مربوط به یک طبقۀ خاص نیز نیستند . ولی اکثرا برخاسته از اندیشمندان و هنرمندان و ادیبان جامعه هستند . از نمونه های بارز این گروه ، میتوان به مهدی اخوان ثالث ، فریدون مشیری ، محمد رضا شجریان و ... دیگران نام برد . اگر بخواهم نامی برای این گروه انتخاب کنم ، « زجر کشیدگان دانایی و فهم » بهترین نام برای این عزیزان خواهد بود .

    گروه چهارم ، میدانند اما نمی فهمند . این گروه ممکن است از هر طبقه ای باشند . از طبقۀ زیر دست ، یا متوسط و یا متمول . می تواند یک دانشجو باشد ، یا یک استاد دانشگاه . یک معلم باشد یا یک نقاش و تصویر گر . یک کارمند باشد یا یک مقامدار حکومتی . یک پزشک باشد یا یک مورخ . مهم نیست که از چه دسته ای باشند ، اما هر چقدر موقعیت اجتماعی بالاتری در جامعه داشته باشند ، خسارت بیشتری وارد میکنند . و از هر قشری که باشند و از هر صنفی ، خائن ترین گروه یک جامعه هستند . زیرا این گروه ، بر پایۀ استناد به دانایی خویش ، به ترویج و اشاعۀ دانش بدون بینش خویش اقدام میکنند که بزرگترین و بیشترین خسارت را به یک جامعه میزنند .

    در هر جامعه ای عرف معمول این است که مثلا ، آموزش ، با پرورش همراه است . دانش ، با بینش همراه است ، و الی آخر .

    وقتی در جامعه ای ، دانایی ، فاقد فهم و درک باشد ، نتیجۀ آن می شود همین گروه :ح

    یعنی دانای نفهم .

    از این گروه ، در تاریخ ایران بیشمار داریم . خصوصا در تاریخ معاصر . دکتر شریعتی که لقب پر تمتراق دکترا را نیز همواره با خودش به یدک کشیده ، از معروف ترین آنهاست . خیانت وی به تاریخ و جامعۀ ایران ، شاید دهها سال طول بکشد که از این سرزمین زدوده شود . کم نیستند مانند این . میتوانم اسامی بی شماری را قطار کنم که چندان هم تاریخ دور و درازی ندارند . مهدی بازرگان ، ابراهیم یزدی ، احسان طبری ، کیانوری ، جلال آل احمد ، و چرا زیاد دور برویم ، همین جناب دکتر عبدالکریم سروش ، تمثیل زندۀ یک دانای کامل و در عین حال یک خر تمام عیار از نظر فهم .

    فکر کنم تا همینجا کافی باشد برای فهم کامل آنچه که می خواستم عرض کنم .

    تفسیر باقی گروه ها ، فقط منجر به تطویل کلام خواهد شد .

    و فقط یک نقطه در مورد گروه هفتم :

    فاسدترین گروه از یک جامعه ، همینها هستند .

    خیلی هم سخت نیست دیدنشان . چون هر لحظه در منظر دید همگان هستند .

    باقی عرایضم در کامنت بعدی .

  • سایه های بیداری
  • قسمت چهارم :

    با توجه به مقدمۀ نسبتا کوتاهی که معروض داشتم ،

    حالا بر می گردیم به اصل موضوع پیشنهادی بانوی محترم دکتر حسنا خانم محترم و بزرگوار .

    فرض کنیم در جامعۀ ایران ، بین هشتاد میلیون ، می خواهیم دویست نفر انتخاب کنیم که زمام امور را در دست بگیرند . و از همه لحاظ تقریبا تمامی خواست یک ملت را تحقق بخشند . ملتی متکثر در آراء و عقاید . یا بهتر بگویم : هر ایرانی ، ساز و دهل خاص خود را دارد و مدعی است که بهترین دهلزن هم هست . هر چند که به قول مولانا ، صدای دهل ما ایرانیها ، فردای نادانی در می آید . ( مراجعه کنید به داستان دزد و دهل زدن وی در مثنوی مولانا ) .

    پیش از آنکه پاسخ قاطع خودم را در این زمینه بدهم ، می خواهم یک مقدمه هم اینجا باز کنم :

    در همین وبلاگ شما ، خانم دکتر گرامی ، تقریبا پنج شش نفر هم نظراتی را ارائه دادند . یعنی یک جامعۀ کوچک مثلا شش نفری . حالا شما یک نگاهی به تضاد آراء در همین چند نوشتار داشته باشید . چطور میتوانید از میان همین شش نفر ، یک نفر را انتخاب کنید که منافع هر شش نفر ما را تأمین کند ؟ نه تنها شدنی نیست ، بلکه غیر ممکن است .

    چرا ؟

    عرض میکنم .

    اجازه بفرمائید از فرمایشات جناب « محبوب حبیب » شروع کنیم :

    فرمایش ایشان : « اگر دنبال جواب هستی ، وقت بگذار روی فلسفه ، فیلسوفان کل دنیا در کل قرنها ... »

    اولا این ممکن نیست . چون خانم دکتر قرار نیست اندازۀ « نوح » عمر کنند . پس لاجرم زمان کم می آورند برای این پیشنهاد .

    دوما آیا شما و همفکران شما ، با فیلسوفان جهان مدارا هم کردید ؟ و اجازۀ کلام به آنها دادید ؟ ( این واژۀ همفکران را در ادامه توضیح خواهم داد . صبور باشید لطفا )

    لطفا به بنده بفرمائید با فلسفۀ « وحدت وجود » منصور حلاج چه کردید ؟

    به به و چهچه راه انداختید ؟ گذاشتید روی سرتان و حلوا حلوا کردید ؟

    یا دست و پایش را بریدید و زبانش را از حلقومش بیرون کشیدید و دست آخر کشتید و سوزاندید و بر دجله سپردید خاکسترش را ؟

    راستی با فلسفه و خود عین القضات همدانی چه کردید ؟

    در سی سالگی زنده زنده پوستش را نکندید آیا ؟

    با ملاصدرا و فلسفه اش چه کردید ؟

    بانوی جوان را به کدام فیلسوف و فلسفه دعوت می فرمائید ؟

    به فیلسوف کشی و فلسفه کشی ؟

    هر چند دورادور دست شما را می بوسم که دختر جوانی را به فهم و درک فلسفۀ فلاسفۀ جهان دعوت می فرمائید .

    اما آیا اگر فردای روزگار با سوال : « چرا حلاج را کشتند » پیش شما آمد ،

    پاسخی برای این بانوی جوان در آستین دانایی خویش دارید ؟

    حتما خواهید فرمود :

    « اسلام با کسی که نا آگاه است ، گارد نداره ، با کسی که عامدانه ، و با ستیزه جویی با اسلام برخورد میکنه گارد داره فقط »

    جناب محبوب حبیب عزیز و گرامی ، به بنده بفرمائید حکم حذف دگر اندیشان ، چیزی غیر از این است که شما فرمودید ؟

    می فرمائید : اسلام با کسی که نا آگاه است ، گارد نداره .

    خب چرا ؟

    شما را به خدا یک حکم هم در مورد گوسفند صادر بفرمائید .

    آخه مومن خدا ! کسی که نا آگاه است ، حرفی برای گفتن ندارد که .

    اون شخصی حرف برای گفتن دارد که آگاه است .

    فرض کنید من مثل گوسفند سرم را می اندازم پایین و یونجه ام را میخورم . کاری هم به کار هیچ فلسفه و دین و مذهب و مکتبی ندارم . چون اصلا نمی فهمم . چون اصلا نمیدانم . چون اصلا هیچ آگاهی ندارم . اینها میشوند دلیل خوش آیند شما از من گوسفند .

    اما به محض اینکه اندگی آگاهی کسب کردم و سوالی کردم و یا نقدی ؛

    می شوم ستیزه جوی عامدانه با شما و اسلام عزیزتان ، آره ؟

    و اونوقت حکم من چیست ؟

    حتما « گارد » . بله ؟

    آخه گوسفندی مثل من چه نقدی میتواند در مورد باورهای شما داشته باشد ؟

    اما حتما یکی مثل سلمان رشدی دارد ؟

    حکمش چیست ؟

    حذف . درسته ؟

    آیا از میان این همه عالمان دینی ، حتی یک نفر نبود پاسخ آن یاوه گو ( به قول شما ) را به طور مستند و مستدل بدهد و در جهان بی آبرویش کند ؟ باید حکم حذف صادر میکردید به دلیل همان « گارد » معروفتان ( ارتداد و کفر و ... ) و کسی را که شاید فقط در جامعۀ بریتانیای آن زمان شناخته شده بود ، به همۀ جهانیان بشناسانید و حتی باعث شوید که میلیونها جلد کتابش به یمن همون گارد شما فروخته شود و مشهور عالم کنید ؟

    این فلسفه را می خواهید به بانوی جوان هدیه کنید ؟

    یا فلسفۀ دیگری در ذهن خویش متصور هستید که می تواند پاسخ گوی نیازهای پرسشگرایانۀ این بانوی محترم باشد ؟

    تاریخ پر است از این اشتباهات مکرر .

    پیرمردی را که به هر دلیلی خود را خدا و امام زمان و ... می خواند ، کت بسته و دست بسته ، از شیراز کشان کشان تا تبریز می برند و آنجا حکم قتلش را صادر میکنند . فکر میکنید به دست چه کسی چنین حکمی صادر می شود ؟

    بله ! امیر کبیر معروف .

    آیا با کشتن اون پیرمرد بدبخت و بیچاره ، که از نظر من فقط یک روان پریش خود شیفته بود ،

    بهایی گری رخت بر بست ؟

    یا بیشتر ترویج یافت ؟

    در باقی امور هم همینگونه اشتباه عمل شده .

    اگر از آن پیرمرد قدیس نمی ساختید ، امروز شاید آیینی به نام بهائیت وجود نداشت که شما نگران آن باشید . هر چند که اگر وجود هم داشت ، هر ادمی عقل دارد . کدام عقل سلیمی می گوید از چاله در آمدی برو خود را در چاه بینداز ؟

    بانوی گرامی !

    مشکل سرزمین ما ، فقط نوع انتخاب یک حکومت نیست که من و شما بنشینیم و برای آن الگوی جدید ارائه بدهیم .

    مشکل ما ، خیلی خیلی بنیادی تر از این حرفهاست .

    نفهمی و عدم درک .

    همین .

    وگرنه ، دانایی هر چقدر که بخواهید داریم .

    و انواع الگوهای همین دانایی .

    اما متاسفانه تنها چیزی که به آن نمی اندیشیم ، نتیجه است . خوب بلدیم هر چیزی را حلوا حلوا کنیم . اما دریغ از کمی فهم در نتیجه . قزاق از منجیل تا رشت و انزلی ، خانۀ مردم را به توپ بسته و مردم بیگناه دسته دسته کشته می شوند . سربازی به نزد میرزا کوچک خان می شتابد و ماجرا را بازگو و کسب تکلیف میکند . میدانید میرزا چه پاسخی میدهد :

    « قزاق جزوی از مردم همین سرزمین است و برادران دینی و هم ولایتی های ما . انتظار داری چه کنم ؟ فرمان آتش به روی برادران خویش ؟ »

    و ما موقع حلوا حلوا کردن میرزا کوچک خان ، هرگز از خود نمی پرسیم :

    پس میرزا !

    دعوای تو با کی و برای چی بود ؟

    پس این همه آدم را برای چی به کشتن دادی ؟ مرض داشتی برادر من ؟

    و ستارخان و باقرخان از تبریز تا تهران . و تسخیر تهران . و آنهمه کشتار در تبریز و در راه و در تهران .

    و دست آخر نتیجۀ میرزا و ستار و باقر :

    مشروطه به مشروعه تبدیل و همۀ این مدعیان کشته می شوند .

    سردار سپه ، شاه میشود و تبدیل به رضا شاه قلدر .

    ایران و ایرانی سر در گریبان قحطی و بیماری .

    و امروز گروهی نادان : « روحت شاد رضا شاه » بانوی گرامی !

    به این مردم میخواهید الگوی درست انتخاب کردن را یاد بدهید ؟

    این مردم هنوز الگوی درست اندیشیدن را بلد نیستند .

    انتخاب درست ، در پی اندیشۀ درست حاصل میشود .

    شما به جای یافتن راهکار درست انتخاب کردن اول به دنبال راهکار درست اندیشیدن و فهم درست برای این ملت باشید .

    باقی ، پیشکش وجود نازنینتان .

    این ملت ، ملت حراف بی عمل هستند .

    به محض اینکه روزنۀ کوچکی از آزادی هم یافتند ، دنبال یک رضا خان قلدر دیگر میگردند ، تا وزنۀ سنگین آزادی را به دست او بسپارند و خودشان بروند در کلار دشت ، به بوی کباب روی منقل خوش باشند .

    هر چند ضرب المثل بی ادبانه ای است ولی لازم میدانم اینجا بگویم :

    کره خری بادی از مقعدش جست . نمیدانم تا به حال شاهد چنین صحنه بودید یا نه ؟ لامصب صدای بسیار ناهنجاری دارد . کره خر از صدای گوز خودش رم میکند و شروع میکند به دویدن و فرار از صحنه . و باز میدانیم که در حال دویدن ، امکان انسداد سوراخ مقعد بسیار دشوار است . پس ناخواسته در هر گام ، گوزی دیگر بر گوزهای پیشین افزوده می شود . تا آنجا که دیگر باد شکم کره خر کاملا خالی و عاری از گوز میشود .

    آنگاه می ایستد . و فرصتی می یابد تا قفای خویش را نگاهی بیندازد .

    تازه می فهمد که چیزی یا کسی دنبالش نبوده . بلکه از گوز خودش فرار میکرده .

    و این ضرب المثل ساخته می شود که :

    یارو گوزیده و بیدار شده .

    ملت ما دقیقا همین کار را میکنند . به یمن همان « خود دانا پنداری » بیش از حد .

    موفق باشید و سالم و تندرست .

  • محبوب حبیب به سایه های بیداری
  • بنده قبلا گفته ام حرفم را. شما اشتباه برداشت کرده اید. 

    بحث فلسفه برای این بود که بگویم این سوال و پرسش تکراری است. قبلا مطرح شده فقط در ادبیات دیگری

     

    بعد این جمله بنده را سرچ کنید در کامنت بالا:

    برای بررسی علل این قضیه، نظریه پردازی در مورد شیوه حکومت به نظرم کمکی نخواهد کرد. قبلاً این مسیر طی شده در فلسفه. 

     

    ادامه حرفم هست. 

    عه من این پستت رو شانسی الان دیدم.

    جالبه جالبه. ربط دادن ایده‌های زمینه‌های مخلف به‌هم خیلی جذابه و خیلی جاها می‌تونه  راه‌گشا باشه. :)

    یه ایده جالب و نسبتا ساده دادی ولی چه نظرات طولانی‌ای برات نوشته‌ن. :)

    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    آخرین نظرات
    • ۸ ارديبهشت ۰۳، ۱۵:۱۱ - 🌺آسیــ هــ💚
      مرسی .
    نویسندگان