فوق ماراتن

اندر مزایای consistency

دوشنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۵۸ ب.ظ
صفحه‌هایی که در اینستاگرام دنبال می‌کردم را یکی یکی نگاه کردم و نامربوط‌ها را حذف کردم. از صفحات فروشگاهی یک پست ذخیره نگه‌داشتم، برای مواقعی که بخواهم چیزی بخرم، و قطع دنبال‌کردن را فشردم. با این‌حال موضوع اصلی که می‌خواهم در موردش بنویسم و توجهم را جلب کرد این چیزها نبود. موضوع صفحه‌های بسیاری بودند که مدت‌ها پیش فعالیتشان را متوقف کرده بودند. تجارت‌های کوچکی که زمانی فکر می‌کردم آینده‌ی روشنی خواهند داشت و چه اندازه کارهایشان خلاقانه و متفاوت است. نمی‌خواهم یک راست قضاوت کنم. به‌هرحال اوضاع بازار مناسب نیست. خدا می‌داند که خدای نکرده بعضی‌هایشان حتی در زندان باشند. ولی فقط این نبود. غیر از پیج‌های فروشگاهی، یک سری پیج‌ها بود که مشخص بود در زمان‌های متفاوتی دنبال کرده بودم. زمانی که سرم در گلدوزی بود، زمانی که دوست داشتم طراحی صنعتی بخوانم، زمانی که می‌خواستم مکرومه‌بافی یاد بگیرم، زمانی که می‌خواستیم یک موج ترویج کتابخوانی راه بیندازیم. و بعد چه شده بود؟ هیچ. همه را رها کرده بودم. و انگار متوجه نبودم این "تصمیم‌گرفتن و وقت گذاشتن و رها کردن" در زندگی‌ام تبدیل به یک الگوی تکرارشونده شده. فکر کردم شاید راز موفقیت آن صفحاتی که حالا فروش خوبی داشتند از اول هم در خلاقیت و این حرف‌ها نبوده. فقط لازم بوده پایداری و ثبات داشته باشند در مسیرشان. معمولی‌هایی که مانده بودند و از خلاق‌ها پیشی گرفته بودند. 

در مورد این قضیه‌ی ترویج کتابخوانی احساس گناه هم بهم دست داد. یک گروه دیگر این کار را شروع کرده بودند. حس کردم شاید بخشی از پاشیدن گروه تقصیر من بوده. من که بهشان اضافه شدم فقط پر از ایده‌های جدید بودم. و حالا حس می‌کنم ایده‌های جدید گاهی کار را خراب می‌کنند. مثل این است که یک دانه‌ای که هنوز در حال جوانه زدن است را هر روز از یک خاک برداری و در خاکی دیگر بکاری. هرروز یک ایده برای رشد بهترش داشته باشی، بدون اینکه اجازه بدهی اول از همه ریشه بزند و جان بگیرد. 

نمی‌خواهم شاعر شوم. نمی‌خواهم نویسنده شوم. نمی‌خواهم یک ساز یاد بگیرم و شعرهایم را با آهنگی که خودم تنظیم کرده‌ام بخوانم. نمی‌خواهم داستانم را چاپ کنم. نمی‌خواهم ستون‌نویس روزنامه شوم. نمی‌خواهم طراح جلد مجلات علمی شوم. نمی‌خواهم پیج یوتیوب داشته باشم. نمی‌خواهم سایت بزنم و گسترشش دهم. نمی‌خواهم در ماراتن بدوم. تا زمانی که همه‌ی این‌ها را بخواهم هیچ کدام را به انجام نخواهم رساند. می‌خواهم فقط دانشمندی باشم که گاهی کتاب می‌خواند، گاهی شعر می‌گوید، گاهی داستان می‌نویسد. هنر طراحی‌اش را در طراحی تصاویر مقاله‌اش نشان می‌دهد و هنر نوشتنش را در نوشتن مقاله. فقط می‌خواهم کارهایم را به پایان برسانم. می‌خواهم گلی باشم که شکوفا شده، نه بوته‌ای که در هر زمینی باد دانه‌اش را نشانده روییده. 
  • نورا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آخرین نظرات
نویسندگان