کتابهای اخیر: دعوا کردن، به شیوهی صحیح + هنر کدنویسی قابل خوانش
اواخر کتاب Fight Right هستم. از جان و جولیا گاتمن. زن و شوهر روانشناسی که خود (مثل همهی زوجهای دیگر) درگیر دعوا بودهاند. دعوای سه هزار زوج را مطالعه کردهاند. و حاصلش را در این کتاب نوشتهاند. راهنمایی برای دعوا کردن، به شیوهی صحیح.
پیام کلیدیاش برای من این بود که در دعواها، خیلی از ما سریع به سراغ متقاعد کردن و حل کردن مسئله میرویم. قبل از اینکه احساسات درگیر را درک کرده باشیم. و تا وقتی احساسات زیرین درک نشدهاند؛ حتی منطقیترین راهحلها هم اختلاف را حل نخواهد کرد. قلبی که گرفته است، گرفتگیاش را نشان میدهد. حتی اگر بداند گرفتگیاش منطقی نیست.
من خودم همینطور هستم. سریع به سراغ متقاعدکردن میروم. گاهی قبل از اینکه حتی صحبت طرف مقابل را کامل گوش بدهم. اگر این کتاب را نخوانده بودم احتمالاً تا آخر عمرم قرار بود همینطور بمانم و فکر کنم حل مسائل بین انسانی شبیه حل دیفرانسیل است. یک چیز دیگر هم اینکه معنی "دعوا" برای من صدای بلند و داد کشیدن بود. در حالی که بحث کردن هم همان دعوا کردن است. یعنی یک چیزی است که دو نفر نظر مختلفی دارند. همین اسمش دعواست و همین را باید درست انجام داد.
چند نکتهی جالب پراکنده هم که به ذهنم میرسد:
میگفت یک باور قدیمی است (به خاطر یک تحقیق قدیمی) که زوجهایی که از دعوا فراریاند یا زوجهایی که سریع جوش میآورند ناموفقند. و اینطور نیست.
یا یک باور نادرست دیگر که "نباید با دلخوری خوابید". اتفاقاً گاهی باید اجازه داد که کمی زمان بگذرد. نه چند ماه. ولی چند روز اشکالی ندارد. که بتوان از زاویهی دور به قضیه نگاه کرد.
یا یک نتیجهی خیلی جالب، که دیده بودند در ۵۸٪ از زوجهایی که زوجین دنبال برنده شدن در دعوا بودهاند؛ مرد رابطه بعد از ۲۰ سال مرده است! که در مقایسه با زوجهایی که دنبال برنده شدن نبودهاند خیلی خیلی قابل ملاحظه بوده. یعنی این اندازه نه تنها بر روان، بلکه بر جسم آدمها هم تاثیر میگذارد.
چیزهای زیاد دیگری هم بود که در حافظهی فعالم نیست.
از کتابهایی است که دوست دارم بعد از مدتی دوباره سراغش بروم و خودم را بسنجم.
یادم آمد یک کتاب دیگر را هم اخیراً تمام کردهام. The art of readable code. خیلی ساده و زودخوان هم بود. چیزهایی که در ذهنم مانده این است که کجاها باید یک تابع جدید بنویسیم و کجا ننویسیم؛ خوانایی کد را چطور بهتر کنیم از نظر زیباییشناسی؛ انتخاب اسمهای بامعنی، کجا از ثابتها و کجا از متغیرها استفاده کنیم، چطور کامنت بنویسیم، و فحوای کلامش این بود که کد را طوری بنویسید، که یک فرد کاملاً ناآشنا هم بتواند کد را بخواند و بفهمد. (دقت کنید که آن فرد ناآشنا ممکن است خود پنج سال بعدتان باشد). هدفتان همین باشد. و خب از وقتی این را خواندهام به نظر خودم خیلی تمیزتر و خواناتر کد مینویسم و از چیزهایی که قبلاً عبور میکردم که "بعداً" درست کنم عبور نمیکنم.
(متأسّفانه هیچ یک از این دو کتاب ترجمهی فارسی ندارند.)
- ۰۳/۰۱/۰۵
این کتاب ترجمه فارسیه؟