فوق ماراتن

من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندی

من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندی

دنیای بدقول

چهارشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۲۶ ق.ظ

امروز صبح دوباره دکتر هدیه پیام داده بود.* گفته بود با اون استادای دیگه حرف زدی؟ دانشگاه برام پرونده‌تو فرستاده و هر وقت تصمیمتو گرفتی بگو تا نامه پذیرش رو برات بفرستم. اگرم میخوای با استاد دیگه‌ای کار کنی فشاری نمیخوام حس کنی و این حرفا. گفتم نه من با کس دیگه‌ای حرف نزده‌م و همچنان هم اولویتم آزمایشگاه شماست. دیگه احتمالاً بالاخره اون برگ پذیرشو بفرسته. 


یه حس بدی دارم. با اینکه عملاً قبول شده‌م هنوز نمیتونم بگم قبول شده ام. همیشه تو برزخیم، چون ممکنه یهو ویزا رو ریجکت کنن، ممکنه ویزا شی دم هواپیما سوارت نکنن، ممکنه سوار هواپیما شی هواپیماتو بزنن، ممکنه به مقصد برسی اونجا برگردوننت، و تا پات به اونجا نرسه حق نداری حتی تو خیالت به قبول شدن فکر کنی، با اینکه عملاً قبول شدی! 


در دنیای بدقولی زندگی می‌کنیم. در تمام عمرم آدم های بدقول فراوان دیده‌ام. دبیرستانی که بودیم یک مسابقه سخنرانی انگلیسی برگزار کرده بودند، من هم شرکت کردم و قرار شد برگزیده‌ها در یک مراسم سخنرانیشان را ارائه دهند. من داشتم برای المپیاد می‌خواندم. دودل بودم که به مراسم بروم یا نه. با این وجود تصمیم گرفتم بروم. طبق برنامه من دومین نفری بودم که باید ارائه میداد. درست چند دقیقه قبلش دبیرمان آمد و گفت یکی از بچه‌ها که نوبتش آخر است، معلم زیانشان ( یا همچین چیزی) به مراسم آمده و می‌خواهد زود برود، اگر ممکن است نوبتت را با او عوض کن. من هم قبول کردم. خوشایندم نبود ولی یادم است حتی با دوستم شوخی کردم که می‌روم بالا و می‌گویم last but not least. ولی بعد از دو سه ساعت نشستن، گفتند وقت برنامه تمام شده و دوباره دبیرمان آمد و عذرخواهی کرد که متأسفانه فرصتی برای ارائه من نیست. سعی کردم گریه نکنم. سعی کردم قوی باشم و برایم مهم نباشد. خندیدم و گفتم اشکالی ندارد پیش می‌آید ( و واقعا هم این اتفاقات زیاد پیش می‌آید). باید با تاکسی برمیگشتم خانه. با یکی از بچه‌های مدرسه هم مسیر شدم که اولش گفت فلانجا پیاده می‌شود و گفتم خب پس یک تاکسی بگیریم. بعد وسط راه گفت اگر مسیرت میخورد از فلانجا برویم چون اینجا کمی از خانه ما دور است ( یادم نبست چه توجیهی آورد). و خب آنجا حدود بیست دقیقه پیاده روی تا خانه ما داشت. با اینحال قبول کردم. گفتم حالا خیلی هم دور نیست. خودخواه نباش. در مکان دلخواه او پیاده شدیم و من راه افتادم سمت خانه. همینطور که پیاده سمت خانه می‌آمدم یک پسر بچه دوازده سیزده ساله از کنارم رد شد و سعی کرد تعرض کند. من اولش چشمانم گشاد شد، این بچه؟؟ ولی تا به خودم بیایم رد شده بود. رسیدم خانه و گریه کردم. هنوز هم اگر یاد آن روز بیفتم گریه میکنم. در دنیای بدقولی زندگی می‌کنیم، و من نمی‌توانم به دانشگاهی که قبول شده‌ام فکر کنم... 


بعداً نوشت: به خودم اجازه دادم رویاپردازی کند و البته از مغزم قول گرفتم که اگر اگر به هر دلیلی دوباره دنیا بدعهدی کرد، ملامتم نکند. من حق دارم رویا داشته باشم، حتی اگر هنوز به واقعیت نپیوسته باشد. همانطور که حق دارم به انتظار برنامه مورد علاقه‌ام پای تلویزیون بنشینم، حتی اگر برق‌ها بروند. و اصلاً اگر رویا همان واقعیت بود که اسمش رویا نبود! 

یک کانال یک نفره در تلگرام زدم که بعضی وقت‌ها خرده رویاهایم را در آن بریزم. چند تا عکس از دانشگاه، چند تا عکس از شهر، یک عکس از فرودگاه. 

به گوگل گفتم با uncertainty چه کنم؟ گفتم اجازه دارم تصور کنم؟ سوال اول چند تا جواب داشت، اما سوال دوم را کسی قبلا نپرسیده بود. گمانم در زبان انگلیسی تصور کردن اجازه نمی‌خواهد. 

شاید این هم یک دستاورد دیگر بیست و دو سالگی باشد، من اجازه دارم تصور کنم. 

  • نورا

نظرات  (۱۴)

ایشالا که همونی بشه کهدذلت میخاد بدقولی زیاده ولی در خارج از کشور ما بدقولی خیلی خیلی خیلی کمتر از کشور ماست امیدوار باش لطفا.
پاسخ:
بله خوشبختانه در بلاد کفر خوش‌عهد ترن :)))
انشالله

ان‌شاالله که اوکیه، در واقع به نظر میاد اوکی هست دیگه، اینطور که شما می‌فرمایید.

پاسخ:
آره اوکیه. فقط از ویزا میترسم. امیدوارم اونم درست شه. 
ان شاالله. بلاد کفر جاییه که دروغ تظاهر ریا و بد عهدی ریشه داره آرزوی تورا آزوست
پاسخ:
:) 

چه روز سختی رو گذروندی، ازونایی بوده که از صبح دنیا از دنده ی کج بلند شده:|

پاسخ:
بله واقعا روز سختی بود. ولی خب! بعدها همین وقایع باعث شد اجازه ندم کسی حقم رو بخوره :))) 
لبخندتون مانا
  • سَیِّده ...
  • سلام

    إن شاءالله که همه چی زود اوکی بشه و شما هم خیالتون راحت بشه و زودتر به خواسته‌تون برسین :)

     

    ولی جانا سخن از زبان ما می گویی...منم این بدقولی ها و اتلاف تایم هارو خیلی داشتم خیلی... من هم تا دقیقا خودمو تو اون مکانی که میموام نبینم باورم نمیشه همه چی درست شده..

     

    مثال عینیِ این بدعهدی هام امروز بوده..با یه استادی ساعت ۱۰ قرار داشتم وقتی رفتم گف بذار کار این خانم و راه بندازم و نیم ساعت دیگه بیا...۴۰مین بعد کارش تموم شد بعد از ۵مین گوشیش زنگ خورد و دقیقا نیم ساعت هم مشاوره تلفنیشونو انجام دادن که دیگه من گفتم دیرم شده و باید به استاد راهنمام هم سر بزنم که سخن کوتاه کرد و ۱۰مین فقط یه مطلب و بهم توضیح داد !!

    بعدشم با اون اوضاع رفتم یه بیمارستان دیگه تا استاد راهنمامو ببینم و قبلش هم تماسم و جواب نداد و با پیام اطلاع دادم!

    بعد که رسیدم دیدم ای وای نیستن :// و وقتی مجدد تماس گرفتم گفتن وااای من که این موقع نیستم و إن شاءالله یه تایم دیگه و ...

    اینا همه در حالیه که من خودم به اندازه کافی و وافی غرق در فشار و استرس دروسم هستم :|||

    پاسخ:
    سلام. ممنون عزیزم انشالله 

    انگار اینجوری بزرگ شدیم. غرق در بدعهدی‌ها

    وای اینو گفتی یاد یکی از دوستام افتادم. این بنده خدا یه درسشو میخواست پیش‌ترم کنه، استاده گفته بود فلانروز ( وسط تابستون) بیا امتحان بده. این هم از یه شهر دیگه هلک هلک اومده بود تهران که فقط همین امتحانو بده. صبح که میره پیش استاده، میگه ای وای من اصلا سوال طرح نکرده‌م :/ برو پس فردا بیا! 
    واقعا انگار بین اساتید بدقولی نه تنها یک عادت، بلکه یک فرهنگ شده. 
  • دخترمعمولی
  • به به! به به! به سلامتی، مبارک باشه ان شاءالله :).

    بد به دلت راه نده، ماشاءالله شرایط باهات جور بوده و ترامپ رفته و بایدن هم که تو روز اول مشکل ورود ایرانی ها رو حل کرد و همه چی ان شاءالله بهتر میشه (استادت تو امریکا بود دیگه؟ کانادا که نبود؟ :دی)

    همه چی درست میشه، نگرانیتو ولی کاملا درک می کنم.

    یه سال بالایی داشتیم که یه سال قبل از من رفت، اون موقع که پذیرش گرفته بود (برای کانادا) من بهش گفتم خب پس داری میری و ساک جمع کن و اینا. میگفت دخترمعمولی، تا وقتی ویزا کف دستت نباشه، مطمئن نیستی که ویزا بهت میدن. من اون موقع فکر کردم که حالا می خواد مثلا من خیلی هوایی نشم که چرا من هنوز پذیرش ندارم و این حرفا. ولی بعدا خودم به همون شرایط رسیدم. هول و ولای ویزا واقعا خیلی سخته.

    ولی اکی میشه. سعی کن از این آخرین روزهای با خانواده ات بودن و تو ایران بودن حسابی استفاده کنی. آش رشته و اگه اهل کله پاچه ای، بخور حتما که بعدا گیرت نمیاد. قرمه سبزی هم زیاد بخور :))).

    یادم نمیره، یه بار رفته بودیم پست دی اچ ال یه چیزی رو پست کنیم. یکی اومده بود، بسته شو که جواب ویزاش بود (در واقع پاسپورتش بود که از کشور همسایه اومده بود دیگه، آمریکا و کانادا که سفارت ندارن تو ایران) می خواست بگیره. نمیدونم الانم سیستم اون جوریه یا نه ولی اون زمان واقعا تا وقتی باز نمی کردن بسته رو، نمی دونستن جواب ویزاشون چیه. یعنی تو سایتی جایی نمی زدن مثل اینکه.

    کارمندای پست فقط منتظر بودن طرف باز کنه و ویزا توی پاس طرف باشه و اونا شیرینی بگیرن از طرف :))) ولی خیلی لحظه ی قشنگی بود وقتی آقاهه باز کرد و ویزاش توی پاس بود و همه رو خوشحال کرد.

    حالا ان شاءالله تو هم وقتی ویزاتو گرفتی، همه ی دور و بری هاتو خوشحال می کنی کلی :).

    --

    فکر کنم کامنتم از خود پست طولانی تر شد :/! ببخشید :)).

     

    پاسخ:
    آره تا اینجا که واقعا شرایط باهام جور بوده خداروشکر. انشالله که بقیه شم درست شه. 
    اره دقیقا. مخصوصا که پارسال خیلیا رو ریجکت کردن، هم بخاطر کرونا و هم ترامپ. الان حتی سفارتخونه های ارمنستان و ترکیه و دبی به ایرانیا وقت نمیده. قطره چکونی وقت میده. همه نگرانن. ولی خب حالا هنوز فرصت زیاد دارم.
    :)))) کله پاچه نه، ما با کله پاچه حلیم درست میکنیم ولی D: باید آش زیاد بخورم. اتفاقا ولی دارم سرچ میکنم ببینم غذاهای محلی اونجا چیه، چون راستش تمایلی ندارم اونجا غذاهای ایرانی بخورم، دلم میخواد با همون محیط سازگار بشم. 
    الان آنلاین جواب میدن، ولی خب طول میکشه تا جواب بیاد دیگه، و واقعا فکر میکنم همون حسو داره *-* کی بشه من اینجا بیام بنویسم ویزامو گرفتم! 

    مرسی از کامنت، حالمو خیلی بهتر کرد. الان یکم از فاز "نکنه" در اومدم :)))))

    آرزوی موفقیت دارم

    پاسخ:
    خیلی ممنون :) همچنین برای شما 

    حسنا جان، اول از همه بهت تبریک میگم. میدونم که ذهنت درگیر مراحل بعدی هست، ولی همین مرحله، یکی از بزرگترین مراحل هستش.

    دوم اینکه امید من اینه که باقی مراحل ویزا، پرواز و تحصیلت در امریکا هم عالی و بدون مشکل پیش بره‌.

    ولی میخوام بهت بگم، از لابلای نوشته هات، من دختری قوی و توانا دیدم که همه ی چالشها رو پشت سر میگذاره، حتی اگه اون چالش انرژی زیادی بگیره.

    میخوام بگم حتی اگر مشکلی پیش بیاد (که نمیاد) تو برای حلش راهی می سازی.

    من تجربه ی ریجکت شدن ویزای دانشجوییمونو دارم. ولی اون ما رو متوقف نکرد. 

     

    من خواننده خاموشت بودم و همیشه تحسینت کردم، البته در دل. 

    همیشه شاد و موفق باشی.

     

    پاسخ:
    ممنونم ازت. انشالله که همینطور باشه. 
    درسته، حتی اگه ریجکت هم بشیم قرار نیست متوقف شیم. 

    ممنون از لطفت و کامنت امیدبخشت *-* 

    من که نمی خواستم برم آمریکا هم همه ی این استرس ها رو داشتم. 

    ۲-۳ از همکارای من فقط میدونستند که من میخوام بیام استرالیا بقیه فقط فکر میکردن که قراره یه مرخصی یک ماهه برم. چون من حتی اطمینان نداشتم وقتی رسیدم سیدنی تو فرودگاه راهم می دن بیام تو یا نه!

     

    همکارم که مسیول امور اداری و امین من بود این نگرانی رو میدونست و خب اونم بهم حق میداد نگران باشم. دو روز بعد از اینکه رسیدم بهم پیام داد رسیدی؟ راهت دادن؟ همه چی خوبه؟ :)) 

     

    یعنی میخوام بگم این فکرها به عنوان یه ایرانی طبیعی هست. ولی خب خدا رو شکر الان شرایط آمریکا بخاطر اومدن بایدن هم شد مثل بقیه کشورها و شاید بهتر از بقیه جاها.

     

    بعد هم تو خدا رو شکر تا شروع سال تحصیلی خیلی وقت داری. ویزات رو میگیری و کلی کار دیگه هم باید انجام بدی. فقط سعی کن از لحظه هات به خوبی استفاده کنی. همین. 

    پاسخ:
    وای منم میترسم به کسی بگم، هرچند دیگه مامان و بابام زحمتشو میکشن و همه رو خبردار میکنن :))) ولی بهشون اخطار داده م که نگین داره میره، بگین هنوز معلوم نیست. چون ماشالله مردم منتظرن یه جایی شکست بخوری دیگه سیل طعنه و تمسخرو راه بندازن. 

    خدا همین بایدنو از ما نگیره :)))) 

    جالا امتحانامو که بدم ترم بعدو شاید مرخصی گرفتم. هرچند دودلم که نکنه مرخصی بگیرم و اینم جور نشه و عقب بمونم، ولی خب واقعا دلم یه استراحت برای جبران عقب موندگی هام و آماده شدن برای دانشگاه جدید میخواد. 

    دختر معمولی که گفت آش رشته و کله پاچه بخورم D: تو هم اگه راهی برای لذت بردن از روزها میشناسی راهنماییمون کن 

    عزیزم تبریک میگم دست راستت روی سر من :) 

    باز هم تبریک

    پاسخ:
    آقا من این اصطلاحا رو بلد نیستم معنیشو :))) جوابشو باید چجوری داد؟ 
    ولی انشالله که سایه شما رو سر ما باشه خواهرم. 

    ممنون عزیزم

    حسنا:) مبارک باشه

    ان شاء الله که همه چی خوب پیش میره

    عاقبتت بخیر باشه الهی

    پاسخ:
    ممنون پاییز جان. 
    انشالله که همینطور باشه ^-^

    برای من بیشتر لذت مکانی جواب میداد که الان بخاطر کرونا تو کار خاصی نمی تونی بکنی. 

     

    من تونم توصیه کنم که سعی کنی به آدمهایی که دوستشون داری بیشتر محبت کنی و بیشتر باهاشون وقت بگذرونی و خاطره خوب بسازی. چون این راهی که میری احتمالا هیچ برگشتی بعدش نیست. تو فقط از این به بعد مهمون خواهی بود. سعی کن از صاحبخونه بودنت استفاده کنی.

     

    و اینکه رانندگی کن تا میتونی :)) تو آمریکا حتما لازمت میشه.  

    پاسخ:
    آره واقعا. حالا خاله م اونروز زنگ زده میگه بیا یه ماه تو روستا بمون قبل اینکه بری :)))) 

    والا اینا منو الانشم مهمون میبینن :))) میگم تخت بخرین برام میگن تو که دیگه داری میری :/ فقط یه کمد بهم داده ن. 

    میدونی که گواهینامه ندارم ؟ (عرق شرم) 

    فرصت کافی برای گواهینامه گرفتن داری🙂

      حتی اگر نمیخوای ایران گواهینامه بگیری بخاطر صرفه جویی در هزینه و کلاس و ... مهم نیست ولی بشین و تمرین کن تا به یه سطح خوبی برسی.

    پاسخ:
    بخاطر کرونا میترسم برم بگیرم وگرنه تابستون قصد داشتم برم بگیرم پس از سالها. حالا شایدم گرفتم. نمیدونم. 
    لازم میشه یعنی؟ چون اونجا هم که ماشین ندارم
    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    آخرین نظرات
    • ۸ ارديبهشت ۰۳، ۱۵:۱۱ - 🌺آسیــ هــ💚
      مرسی .
    نویسندگان