شب است ای ساقیا پیمانهی خویش (4 دقیقه)
دکتر نون اولین سالی بود که برگشته بود ایران. بزرگشدهی آنطرف آبها بود و حسابی هم شوخ و باهوش و خوشمشرب بود. خب طبیعتاً اولین سوالی که برای همه پیش میآید این است که شما چرا برگشتهاید؟ گفت به دلیل فلان و فلان. مجموعهای از دلایل مذهبی، احساسی و خانوادگی. بعد از سه سال رفت. رفت و دیگر برنگشت. روزهای آخر مشخص بود که حسابی کلافه است. آن دلایلش هنوز پابرجا بود، ولی چیزهای بیشتری لابد از این کشور فهمیده بود.
دکتر ح هم آنطرف درس خوانده بود و کار کرده بود و برگشته بود. یک پسر کوچک داشت. خودش هم خیلی کیوت بود. یک بامزهبودن خاصی داشت که حس میکردی هنوز کودک است. اهمیت میداد، سعی میکرد، گاهی هم درمانده میشد از دست شوخیهای ما و خندهاش میگرفت. بیشتر اینها بخاطر همین بچههایشان بود که برگشته بودند. دوست داشتند فرزندشان در این محیط شرقی (نه لزوماً ایرانی یا اسلامی، بلکه شرقی) بزرگ شود. به شش ماه هم نکشید که فهمیدیم رفته. از آن رفتنهای بیبازگشت.
دکتر کاف تازه درسش را آنطرف تمام کرده بود. ذوق زیادی داشت. یکپایش شریف بود و یک پایش اینجا. گفت بخاطر اینکه عضو بنیاد نخبگان بوده (یا یک همچین چیزی) مراحل هیئتعلمی شدنش زودتر پیش خواهد رفت. منتظر بود که فقط تایید شود. نپرسیدیم چرا برگشتهای، او هم چیزی نگفت. کرونا که آمد برای یک کار تحقیقاتی دوباره برگشت. برگشت و دیگر نیامد.
دکتر میم هم یکی دو سال هست که برگشته. در جلسهی اولی که با ما درس داشت، دو انگشتش را به نشانهی کوتیشن مارک خم کرد و گفت مفهوم "وطن" برایش پررنگ است. من در گوش نعنا گفتم شش ماه بیشتر دوام نمیآورد و هر دو ریز ریز خندیدیم. ماه اول گوشیاش را در خیابان زدند. به نظر من که خوشآمدگویی درخوری بود. یعنی درخور این کشور. خوشآمدگوییای که گویای حال بد جامعه باشد. خودش هنوز هست. امیدهایش را نمیدانم.
دکتر عین گفت میداند. گفت میداند چقدر همه چیز اینجا مزخرف است. ولی بخاطر آدمها برگشته است. بخاطر تعداد انگشتشماری آدم که گوهر وجودشان میدرخشد. آدمهایی که آنجا هرچه گشته نیافته. دکتر عین زندگی غریبانهای دارد. سرنوشتی غریبتر.
غریبم ای غریبان، خانهی خویش
مرا میخوانَدَم بیگانهی خویش
همه مستان پریدند اندک اندک
چه سوزد شمع بی پروانهی خویش . . .
+ امتحان فردا را به رویم نیاورید. صبح میخوانم. این شعر در سرم مانده بود. راستی، ای قلمآرایان بلاگنویس، روزتان مبارک :)
++ آن عدد داخل پرانتز هم از امکانات جدید فوقماراتن است :)) چون من خودم دوست دارم قبل از باز کردن ستارهها بدانم خواندنش چقدر زمان می برد و متنهای طولانی را بگذارم برای وقتهای با فراغت بیشتر، گفتم قدم اول را خودم بردارم و در پرانتز زمان خواندن متن را بنویسم. محاسبه از این سایت :
https://wordstotime.com/
- ۰۰/۰۴/۱۴
کلا تو یه سبک خاصی داری که خیلی اصیله، من خیلی دوست دارم :)