فوق ماراتن

چون نود آید . . .

يكشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۱۳ ق.ظ

راس، پروپاگاندا را به صورت بسیار محدودتر این‌چنین تعریف می‌کند: یک پیام ناقص از لحاظ دانش شناختی که با نیت متقاعدسازی یک دسته‌ی پراهمیت اجتماعی از مردم از جانب یک مؤسسه، سازمان یا یک آرمان به کار گرفته می‌شود. (پروپاگاندا و مراقبت در ۱۹۸۴ - مایکل یئو)

کتاب ۱۹۸۴ را بالاخره خواندم. خواندنش یک جور غریبانه و حتی نوستالژیک است. دیروز رفته بودیم دانشگاه که دور هم یوروویژن را ببینیم. یکی از بچه‌ها که اروپایی است برنامه‌اش را چیده بود و بعد هم هدیه اتاق سمینار را برایمان گرفت و پیتزا خریده بود. بعد به این فکر کردم که ما برای اینکه در جشن ورودی‌ها می‌خواستیم یک نفر را دعوت کنیم که گیتار می‌زد باید از فیلتر چند نفر رد می‌شدیم و آخرش هم با یک محدودیتی اجازه دادند. یا وقتی بعضی وقت‌ها در دانشگاه مستند می‌دیدیم فکر می‌کردیم داریم خیلی خلاف بزرگی انجام می‌دهیم. یک بار هم بچه‌ها را برای اینکه در دانشگاه تولد گرفته بودند برده بودند حراست و بعد از آن یک قانونی درآورند که بعد از ۶ هر کس بخواهد بماند باید نامش را در لیست ثبت کند. می‌دانید، فقط یک تولد ساده بود. شمع و فشفشه. 

مراقبت سراسربین (پانوپتیکال) یک مراقبت از خود نهادینه شده است. فرد با این تصور که تحت مراقبت است خودش را سانسور می‌کند تا از نامتعارف بودنی اجتناب کند که شناسایی آن برایش گران تمام خواهد شد.

هنوز زمان می‌برد تا کاملاً از این احساس رها شوم. از این احساس که یک نفر قرار است برای هرچه که در آن رگه‌های کوچکی از آزادی باشد مؤاخذه‌مان کند و توبیخمان کند و برایمان دردسر بتراشد. هنوز زمان می‌برد که وقتی از کنار یک دسته دانشجو که صدای اسپیکرشان را بلندکرده‌اند رد می‌شوم برای یک هزارم ثانیه حتی به ذهنم خطور نکند که «چطور بهشان اجازه داده‌اند؟» و بعد یادم بیاید این چیزها اجازه‌خواستنی نیست. 

دیروز اینجا تظاهرات بود برای اینکه این «قانون منع سقط جنین» را تصویب نکنند. و همزمان مردم در ایران نگران روغن و ماکارونی و پوشک بچه هستند. راستش من به هیچ عنوان نمی‌توانم باور کنم در ایران روغن نباشد. حتی به آمار تولید روغنی که خود دولت منتشر کرده نگاه کنید (۱۳۶۰هزار تن روغن نباتی خوراکی در ۱۴۰۰ و میانگین مصرف ۱۴۶۰تن روغن تمام انواع در سال ) می‌بینید امکان ندارد ما کمبود روغن داشته باشیم. و بعد سر همین چیزهای ساده اگر یک نفر اعتراضی هم کند جوابش انواع تهدیدهای نظامی است.

به زی می‌گفتم من حس می‌کنم این اتفاقات فقط از سر بی‌کفایتی و ناتوانی نیست. انگار یک اراده‌ای هم پشت آن وجود دارد. اراده‌ای که می‌خواهد ما تا ابد نگران نان باشیم و هیچ وقت به ذهنمان هم نرسد که سقط جنین (به عنوان مثال) چه قانونی دارد. 

مدت زیادی بود با «ادامه دادن» مشکل داشتم. شاید از وقتی یادم می‌آید این مشکل را داشته‌ام. خیلی ساده چیزها را شروع می‌کردم و به همان سادگی هم رهایشان می‌کردم. حالا اینکه چطور بهتر شدم نیاز به یک پست جداگانه دارد، ولی طی همین ماجرا یک ضرب‌المثلی برای خودم ساختم که می‌گوید «چون نود آید صفر هم پیش ماست». یعنی یک وقتی داری در جهت پیشرفت تلاش می‌کنی و به صد رسیده‌ای و نود هم پیش توست. بعد یک اتفاقی می‌افتد و بهانه‌ای جور می‌شود که به ۹۰ برگردی. و تو اگر سر این تفاوت ۱۰۰ تا ۹۰ حساس نباشی و فکر کنی خب حالا مگر چه شده، بهرحال هنوز که ۹۰ پیش ماست، خیلی زود (خیلی خیلی زود) به صفر هم می‌رسی.

بهرحال امیدوارم هیچ کوتاه‌آمدنی برایمان انقدر ساده نباشد، و بدانیم چون نود آید انتظار صفر هم چندان بعید نیست. 

+ Photo by Ryan Loughlin on Unsplas

  • نورا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آخرین نظرات
نویسندگان