فوق ماراتن

A girl with a masculine energy

شنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۱، ۰۳:۵۰ ب.ظ

سال گذشته برای مدتی دچار بحران جنسیت شده بودم. از اونجایی شروع شد که وسط صحبتامون بهم گفت چرا انقدر اصرار داری شبیه مردا باشی؟ بعد از اون تا روزها فکر کردم واقعاً چرا، و حتی فکر کردم شاید جنسیت واقعیم زن نیست و باید یه روز بگم که منو ‌He/him خطاب کنن. یه مدت به خودم فرصت دادم که فکر کنم چه چیزهایی رو در مورد زن بودنم دوست دارم. توی اینترنت سرچ کردم ببینم بقیه‌ی مردم چه چیزایی رو در مورد زن بودن دوست دارن و فکر می‌کنن یه چیزیه که زن‌ها دارن و مردها ندارن.


گس وات! راستش لیست «مزایای زن بودن» در نهایت خالی موند. تنها مزیتی که نوشته بودند و به نظرم منطقی می‌اومد، این بود که گفته بودن وقتی زن هستی بقیه تو محیط بهت اعتماد دارن و میتونی مثلا، به یه غریبه سلام کنی یا با یه بچه صحبت کنی تو پارک بدون اینکه به پلیس زنگ بزنن. 

بقیه‌ی چیزها چیزهایی نبود که من دوست داشتم. مثلاً یکی نوشته بود که زن‌ها می‌تونن آرایش کنند و تنوع پوششی که دارن به طور کلی خیلی خیلی بیشتر از مردهاست. تو اگه یه زن باشی میتونی لباس مردونه بپوشی، ولی اگه مرد باشی نمیتونی لباس زنونه بپوشی. خب این به نظرم مزیت چندان بزرگی نیست وقتی که من همیشه بلوز شلوار و کفش اسپورت می‌پوشم. ولی فکر کردم من اون شلوارم که پاچه‌هاش کوتاهن و یکم انحنا داره رو خیلی دوست دارم. چون وقتی با چکمه‌هام می‌پوشم بهم حس دخترهای گاوچران دست میده. ولی شاید اگه پسر بودم نمی‌تونستم اون شلوار رو با اون نیم‌بوت‌ها بپوشم.

ولی وقتی به لیست مزیت‌های مرد بودن نگاه کردم، فکر کردم در مورد بیشترشون اینطوری نیست که حتماً آدم باید مرد باشه که از اون مزایا برخوردار باشه، یه جور قراردادهای اجتماعی و حاصل تعامل‌ها در محیطن. از طرفی یه سری از معایب مرد بودن چیزهایی بودن که من بهشون علاقه داشتم. مثلاً خیلیا گفته بودن مردها بای دیفالت بیشتر از نظر مالی تحت فشارن از طرف جامعه. همه ازت انتظار دارن تو تا یه سنی خونه و ماشین و فلان داشته باشی و خلاصه یه «تامین‌کننده» باشی. با اینکه الان زن‌ها هم به هر حال به‌خاطر استقلال و تواناییشون این چیزا رو دارن، اینطوری نیست که بای دیفالت ازشون انتظار بره. اگه شما یه دختری باشی که درسش تموم شده و سر کار نمیره، احتمالا بیشتر با این سوال مواجه میشی که «چرا شوهر نمی‌کنی؟» تا این سوال که «چرا کار نمی‌کنی؟». (جنرالی اسپیکینگ). 

خلاصه یه مدت طولانی به خودم اجازه دادم این مسئله برام کاملاً ته‌نشین بشه و توی روزمره بیشتر دقت کردم که کارایی که دارم میٰ‌کنم از لحاظ جنسیت چه برچسبی دارن/ندارن. در نهایت به این نتیجه رسیدم که بله من به عنوان کسی که با جنسیت زن به دنیا اومده، روحیه‌ی مردانه‌ای بیشتر از متوسط دارم، و به قول خارجیا masculine energy زیادی دارم. دوست دارم تامین‌کننده باشم، دوست دارم تکیه‌گاه باشم، دوست دارم روز عروسیم هم کت‌شلوار بپوشم، دوست دارم در مورد سیاست و پول صحبت کنم. ولی جزئیات زیادی هم هست در مورد زن بودنم که نمی‌خوام ازشون جدا بشم. مثل همون انحنای شلوار. 


ولی چیز جالب‌تری که متوجه شدم این بود که حس کردم اینکه دوست داشتم و حتی تلاش کردم شبیه مردا باشم، یه دلیلش این بوده که هیچ وقت زن بودنم گرامی داشته نشده. و اینکه میگم گرامی داشته نشده یه چیز ساده نیست که بگید روز مادر و روز دختر و این چیزا. حتی اگه برا آدم جشن پریودی‌ (!!) هم بگیرن از گرامی داشته شدن خیلییییییی دوره. و نمیدونم چرا بعضیا درکش براشون انقدر سخته. مثلاً عکس میذارن از اینکه طرف تا زانو خم شده جلوی یه زن، یا زن مرکز خانواده‌ست، یا رفته به زنش کمک کرده، یا خونه رو به اسم زنش زده، یا قبل از ماشین‌ خریدن با زنش مشورت کرده، و اینجور مزخرفات. اصلاً موضوع این چیزها نیست! اصلاً موضوع برابری این‌ها نیست به‌خدا. 


گرامی داشته شدن فقط (و فقط) یعنی اینکه تو حس کنی با وجود زن بودن، برابر با یک مرد دیده میشی. و نخوای برای برابر دیده شدن و فرصت‌های برابر داشتن، شبیه مردها به نظر برسی. (اینو اگه جا داشت سه بار می‌نوشتم). 


و هر چیز دیگه‌ای که فمنیست‌ها ازش صحبت می‌کنن فقط نتیجه‌ی اینه و در ادامه‌ی این میاد خودبه‌خود.


و بعدش که بهش فکر کردم متوجه شدم خود من هم همچین نگاه متمایل به برتری مردان داشته‌م و زن‌ها رو گرامی نداشته‌م تو زندگیم تا اینجا. و به‌خاطر همین اون آدم توی آینه‌ رو هم فقط وقتی می‌تونستم بپذیرم که ظاهرش کمتر زنانه باشه. به زبون خودمونی‌تر، فکر می‌کردم آدمای "خفن" یه استایلی دارن، و اون استایل تو ذهنم یه استرئوتایپ "مردونه" بود.

 مثلاً یه روز اونجایی مچ خودمو گرفتم که یه خانم باردار تو محل کار دیدم که تازه هم استخدام شده بود و ته دلم گفتم این با این شکمش چجوری می‌خواد کار کنه آخه. یا یه جاهایی دیدم مثلاً وقتی تو این گروهای خانوادگی خانما یه پستی می‌ذارن کمتر جدی می‌گیرم اون پستو.


 چند وقت پیش یه خانومی توییت گذاشته بود که این چه وضعیه، من به‌خاطر موهای بلند داشتن از طرف همکارهام قضاوت میشم. یه خانوم برنامه‌نویس بود و منظورش این بود وقتی ظاهرش زنونه به نظر میرسه، همکاراش (که بیشتر مرد هستن) دیفالتشون اینه که این زیاد بلد نیست چیزی. 

دو تا تجربه‌ی بد خودم هم این بود که یه بار یکی بهم گفت فکر کنم تو خیلی کارت محاسباتی نیست. و این حرفش فقط به‌خاطر زن بودنم بود. دومیش هم اینکه وقتی عکس خودم رو میذارم رو پروفایلم، تو اون گروه کدنویسی، مدل جواب دادن بقیه به سوالام فرق داره. وقتی عکس خودم هست بهم میگن «یه چیزی هست که الان یادم نمیاد» یا «این مال سطح پیشرفته‌ست و احتمالاً به دردت نمی‌خوره» ولی وقتی عکس خودم نیست برام توضیح میدن. احتمالاً اگه عکس یه مرد با ریشای بور و سر کچل بذارم جوابای بهتری هم بگیرم :)) و تازه اینجا جاییه که هرروز یاداوری می‌کنن و کلاس می‌ذارن و حداقل متوجهن که این راه راه اشتباهه. 

حالا این تازه شاید یه چیز واضح و پیش‌پاافتاده باشه. من میدونم و می‌بینم که توی یه جمع به خانوم‌ها کمتر اجازه‌ی اظهار نظر داده میشه، به حرفاشون کمتر اعتبار داده میشه، گاهی حتی متأسفانه مورد تمسخر قرار می‌گیرن، و با گذشت زمان متوجه شدم خیلی چیزا که همیشه فکر می‌کردم به‌خاطر سنم بوده، در واقع به‌خاطر جنسیتم بوده. 


و بعد سعی کردم دوباره به خودم یه مدت فرصت بدم که روحیه‌ی فمنینیتی رو خودم در خودم گرامی بدارم و تقویت کنم. فکر نکنم زن بودن یعنی کمتر بودن. فکر نکنم اگه تو یه جمع زنونه نشسته‌م و دو تا خانم دارن در مورد مراقبت از گل‌های باغچه‌شون صحبت می‌کنن معنیش اینه صحبتشون چیپه یا معنیش اینه که چیزی از اقتصاد سرشون نمیشه. یا فکر نکنم اگه یه زنی آرایش کرده یعنی وقتشو دو ساعت پای آینه هدر داده و بزک دوزک کرده چون اعتماد به نفسش پایینه. 


احساس می‌کنم با جنسیتم به صلح رسیده‌م. هنوزم مستقل بودن و پرووایدر بودن رو دوست دارم، ولی اون ته ته وجودم بقیه رو بابت کارهای زنونه سرزنش نمی‌کنم و به خودم هم اجازه می‌دم بعضی چیزها رو امتحان کنم. توی این سن بیشتر چیزها در من شکل گرفته. نمی‌خوام خیلی تلاش بیهوده کنم که از ریمل زدن خوشم بیاد. ولی دیگه بابت ریمل نزدن به خودم افتخار نمی‌کنم. حس می‌کنم این چیزیه که من هستم، و بقیه‌ی زن‌ها رو هم اون طوری که هستن باید دوست داشته باشم و بهشون افتخار کنم. 


و البته فکر می‌کنم اگه قراره کمکی کنم به کمتر شدن نگاه جنسیت‌زده، یکی اینه که زن‌ها رو تشویق کنم بخونن و بیشتر بدونن. چون اینطوریه که جامعه تو رو تشویق می‌کنه بری به جای اخبار رمان زرد و روانشناسی زرد بخونی، به جای تراپیست رفتن بری تو کانال رمزهای موفقیت شوهرداری عضو شی و فال تاروت کبیر بگیری، و بعد تو رو تحقیر می‌کنه که چیزی از سیاست سرت نمیشه و خرافاتی هستی. در حالی که "کسب دانش" اصلاً هیچ جاش جنسیتی نیست و خوندن در مورد بازار بیتکوین تناقضی با خوندن در مورد طرز تهیه‌ی سالاد سزار نداره. 


و یکی دیگه هم اینه که دارم سعی می‌کنم زن‌های بزرگی که توی تاریخ بوده‌ن رو بشناسم و اینطوری اون آدم توی آینه که می‌خواد یه آدم موفق باشه رو بتونم کمتر شبیه مردها ببینم. چون خیلی وقتا پیش میاد که به خودم میگم خب ببین تو چندتا شیمی‌دان بزرگ زن میشناسی، چندتا مرد. بعد میگم ببین خب مردا اینجوری‌ان و همینا باعث شده موفق بشن دیگه، و اگه زنا هم شبیه مردا بودن موفق می‌شدن. ولی الان دارم متوجه میشم یه دلیلی که من شیمیدان‌های زن‌ رو کمتر می‌شناسم همینه که کمتر پروموت شده‌ن، نه اینکه وجود نداشته‌ن. 

و لطفاً هیچ‌وقت اسم ماری‌کوری رو نیارید :)) ماری‌کوری با دو تا نوبل، بیشتر شبیه یه شخصیت دست‌نیافتنیه، تا کسی که به عنوان یه زن آدم باهاش احساس اشتراک داشتن کنه. من آدمای موفقی می‌خوام مثل ریچارد هندرسون که احتمالاً شما حتی اسمش رو نشنیدید، چون نوبل شیمی برای مردها یه چیز عادیه. من آدمای موفق عادی می‌خوام. کسی که بگم تو هم می‌تونی شبیه اون باشی. تو هم چیزی کمتر از اون نداری و احتمال زیادی وجود داره که بتونی به اونجا برسی.


یه چیزی هم می‌دیدم از نوبلیستای ۲۰۲۲، که دور هم نشسته بودن و زینب بدوی مجریش بود و یه گپ و گفت بود. بعد خب اون وسط کارولین برتوزی تنها زن نوبلیست بود. بدوی ازش پرسید فکر می‌کنی نقشت چیه و چی کار می‌تونی کنی، برتوزی جواب خوبی بهش داد. گفت من سوالت رو به آقایون این جمع برمی گردونم، و چرا وقتی صحبت از حضور زنان میشه مسئولیت این کار دوباره به زنان برمی گرده؟ اینجا ۹ تا مرد نشسته‌ن که همه‌شون به اندازه‌ی من می‌تونن به این برابری کمک کنن. چرا هدف سوال فقط منم؟ 


خلاصه امیدوارم شما هم فارغ از اینکه مرد هستید یا زن یا نان‌باینری، فارغ از اینکه روز زن براتون تولد حضرت فاطمه‌ست یا سالگرد جنبش حقوق زنان، زن‌ها رو در اطرافتون گرامی بدارید و به این "نگاه برابر" کمک کنید. 


[ این پست رو چند وقت پیش نوشته بودم و حالا فکر کردم در روزی که در تقویم جمهوری اسلامی به اسم زنه، زنی که گرامی داشته نشده، خوبه که با کمی تغییر منتشرش کنم ]

  • نورا

نظرات  (۳)

سلام

خیلی پست خوبی بود و دوبار خوندم ممنون.

 حقیقتا خودم هم از این زاویه تا حالا نخوانده بودم، «گرامی داشته شدن فقط (و فقط) یعنی اینکه تو حس کنی با وجود زن بودن، برابر با یک مرد دیده میشی. و نخوای برای برابر دیده شدن و فرصت‌های برابر داشتن، شبیه مردها به نظر برسی. » و مسئله شباهت های رفتاری ...

منم امیدوارم این نگاه برابر و گرامی داشتن هر چه بیشتر تو دنیای امروز رشد کنه مخصوصا بعضی جاها که داریم عقب گرد می بینیم ...

 

پاسخ:
سلام :)
خیلی ممنونم.
رشد که حتماً می‌کنه و یه دلیلی که الان این پیشروی زن‌ها رو در اعتراضات می‌بینیم هم به نظر من همین رشد بوده. ولی من امیدوارم با سرعت بیشتری رشد کنه و اینطوری نباشه که دویست سال بعد جایی باشیم که دو سال بعد می‌بایست بوده باشیم. 

واقعا لذت بردم از خوندن پستت!

 

وقتی زنان موفقی امثال تو بتونند مچ خودشون رو بگیرند در داشتن masculine energy بیشتر! و از اینکه به قول تو آرایش کنند و یا لباس زنانه بپوشند یا هر چیز دیگه نه تنها واهمه ای نداشته باشند بلکه لذت هم ببرند در آینده نه چندان دور می شود این گرامی داشتن رو در عرصه های مختلف دید.

 

متاسفانه دینی همچون اسلام در پرورش این masculine energy هم کم تاثیر نداشته! سالها تو مغز ما فرو کردن که برای اینکه تحریک کننده نباشی که بعدش بخاطر رفتار خودت بهت تعرض بشه باید شبیه مردها باشی اگر بخوایی جایی در جامعه حضور داشته باشی. باید خودت رو سانسور کنی. لحن صحبت کردنت رو تغییر بدی. رنگ هایی که دوست داری رو نپوشی اگر با آرایش زیباتر میشی نباید انجامش بدی! و هزار تا چیز دیگر! 

 

بعدش هم میان روز بزرگداشت زن در نظر میگیرن در صورتی که شما تو این روز عملا  زنده به گور کردن فیزیکی رو تبدیل کردید به زنده به گور کردن روانی!

و البته زنده به گور فیزیکی رو هم ادامه ندادید چون به بقای نسل تون نیاز داشتید!!! و گرنه در همون هم کوتاهی نمیکردید. 

پاسخ:
کاملاً باهات موافقم که آموزه‌های دینی یا سنتی هم موثر بودن. مثلاً یادمه مامان خود من وقتی نوجوون بودم به زبون غیر مستقیم تشویقم می‌کرد که هیچ‌وقت آرایش نکنم یا حتی لاک نزنم؛ بعد که بزرگتر شده بودم می‌گفت چرا یه کرم نمی‌زنی یا رژ نمی‌زنی و اینا ( بازم چون فکر می‌کرد این چیزا مطابق میل مادر شوهر و شوهر آینده‌م خواهد بود و مخصوصاً یه بنده‌خدایی از فامیلامون طلاق گرفته بود، مادر شوهرش گفته بود دختره رو طلاق دادم چون شبیه ماست بوده و حرف نمی‌زده و اینا D: ) یعنی نه آرایش نکردنو برا زن می‌خوان، نه آرایش کردنو برا زن. همه چیز در راستای خدمت به مرد و نگاه مرد تعریف میشه. باید ارایش نکنی که مردا رو تحریک نکنی، و باید ارایش کنی که شوهرت عاشقت بمونه :))))) 


ولی آره اینکه من با وجود اینکه فکر می کردم سکسیست نیستم هنوز موفقیت و قدرت رو شبیه یک مرد می‌دیدم برام جالب بود و امیدوارم کم‌کم اون چهره برام زنانه بشه، و تو همین مدت هم هی باعث شده بیشتر دقت کنم و زن‌ها رو هم ببینم و نادیده نگیرم. 
  • ساجده طالبی
  • برام سخته توضیح اینکه چه قدر دغدغه‌ی این نوشته‌ات برام ملموسه. با اجازه‌ات توی کانال تلگرامیم به اشتراک گذاشتمش.

    پاسخ:
    :) انشالله که یه روز یه عده بیان اینو بخونن و اصلاً درک نکنن زنان ۱۴۰۱ چه احساساتی داشتن. 
    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    آخرین نظرات
    نویسندگان