فوق ماراتن

میگه که : فتقطعوا امرهم بینهم زبرا

              کل حزب بما لدیهم فرحون

و من به این فک می‌کنم که فرح بودن ما معنیش این نیست که داریم راه درستی رو می‌ریم. و تازه بعدش هم میگه فذرهم فی غمرتهم حتی حین. یعنی بذار خوش باشن... 

اینروزا خیلی حس می‌کنم مردم معیار "خوب" بودنشون "خوش" بودن شده. حتی خود منم از این مردم مستثنی نیستم. باید دنبال چیز دیگه‌ای بگردم. 


بعدش میگه : ایحسبون انما نمدّهم به من مال و بنین

                   نسارع لهم فی‌الخیرات

                   بل لا یشعرون

فک کردید مال و اموالی که بهتون میدیم پاداشتونه؟ بل لا یشعرون

پس معیار حلال و حروم بودن و درست و نادرست بودنمون، "نعمت‌هامون" هم نباید باشه. 

تا اینجا دو تا ملاک از لیست من خط خورد. نه مقدار شاد بودن، و نه مقدار دارا بودن، هیچ چیزی از خوب بودنمون بهمون نمیگه. پس دوباره نقطه سر خط. دنبال چیز دیگه‌ای بگرد...

  • نورا

کتابی در مورد هسه، از زبان خودش. نامه‌ها و نوشته‌های پراکنده‌ی او در دوران سالخوردگی.

هسه را با تمام وجودم احساس میکنم. آنجا که از ستایش آهستگی‌ها می‌گوید. آنجا که از همه‌چیز در زندگی لذت می‌برد، و خودش را در پدیده‌ها می‌یابد.

معتقد است هرکسی خواستار آن است که اندکی حق را به خودش بدهد و در عین حال باعث رنجش دیگران نشود. بار دیگر همین اعتقاد را جور دیگری بیان می‌کند؛ وقتی در پاسخ نامه‌ای از یک جوان، می‌گوید من هرچه بنویسم، او برداشت خودش را خواهد کرد، و در نهایت نیروی درونی اوست که به موافقت با من بر‌می‌خیزد یا موافقت‌ می‌کند و باز به دنبال پاسخ در جای دیگری می‌گردد. شاید هم موافق آن است که به این سردرگمی خود ادامه دهد و از پاسخ‌های گوناگون خودش را بجوید.


هسه معتقد است مادامی که به طبیعت به چشم رابطه‌ی خود با آن و بهره‌برداری از آن می‌نگریم آن را نمی‌بینیم. و تنها زمانی زیبایی‌های آن بر ما جلوه‌گر می‌شود که طبیعت را از آن خودش بدانیم.


از خواندن نوشته‌هایش سیر نمی‌شوم. خودم را در او می‌یابم، و بر آرامشم افزوده می‌شود. امیدوارم کتاب دیگری به زودی از او بخوانم.


  • نورا


هم اتاقی کوچک : اینا چیه به دیوار زدی؟

من : امروز روز جهانی خوشگل سازیه!

- واقعا؟

+ به نظر منکه هست :)




آیا به نظر شما نیست؟

  • نورا
من خاطره‌ای پشت دوتا پنجره هستم
باران که گرفت پرده زدم پنجره بستم
بستم که غمت توی همین خانه بماند
دلخوش به همین خاطره‌ی غم‌زده هستم

_لبخندنوشت
  • نورا
مثل باران هایی باش که شر شر می بارد
وقتی می آید صدایت می کند
حتی اگر خواب باشی بیدارت می کند
بعد که می روی پنجره را باز کنی و تماشایش کنی می دود در نفس هایت 
و تمام سینه ات را پر می کند
بعد می رود توی چشم هایت
خودش را گرم می کند
و می بارد...



بعدا نوشت :
اینا رو نوشتم گلدونم که رو تراس بود رفت پرید بغل بارون. بارون هم بغلش نکرد، گلدون که همونجا زمین خورد ولی خود کاکتوس از ریشه در اومد و خودشو از دوطبقه پرت کرد پایین. رفتم حالا نجاتش دادم آوردمش گذاشتم دوباره تو گلدونش، جاشم عوض کردم که سایه‌ی یه گل بزرگتر رو سرش باشه دیگه ازین کارا نکنه :/ کاکتوس انقد جوگیر آخه؟ 
  • نورا

مطالعه روی این موجودات چقدر می تواند لذت بخش باشد...

 
 


مدت زمان: 1 دقیقه 41 ثانیه 
  • نورا

به نام تو...






  • نورا
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان