امشب به این فکر میکردم که یکی دیگه از ناامنی (insecurity)های من سایز پامه. من قد بلندی دارم و خیلی طبیعیه که اندازهی پاهام هم بزرگتر باشه. تا یه سنی مشکلی نداشتم، چون مثلاً فرض کنید من ۸ ساله بودم و کفشی میخریدم که برای سن ۱۰ سال بود. اولین بار ولی توی ۱۱ سالگی به مشکل خوردم. چون دیگه سایز پاهای من از ردهی بچگونه خارج شده بود و وارد سایز زنونه شده بود.
یادمه با مامانم و خالهم اینا تو خیابون دنبال کفش برای من بودیم قبل از عید. مامانم انگار انتظار داشت بزرگ شدن پاها و قد من دست خودم باشه، غر میزد که دیگه برات کفش پیدا نمیشه و باید برات کفش زنونه بخریم و دیگه مشکل کفش داشتنت شروع شد. چون مادرم خودش هم قدش بلنده و تو پیدا کردن کفش مشکل داره. وقتی میخواست برا خودش کفش بخره، وارد مغازه که میشدیم هیچ وقت نمیگفت فلان کفشو میخوام، میگفت این سایز چه کفشایی دارید؟ معمولاً هم دو سه تا گزینه بیشتر نبود و به یکیش راضی میشد. ولی اون عید تو ذهن من مونده. اون عیدی که توش یه جفت کفش مشکی خریدم که به زور چند تا نگین مثلاً دخترونه شده بود و خیلی هم زنونه نبود. و البته راستش اون کفشا هم برام تنگ بودن، ولی انگار من هم جرات نداشتم که بگم حتی اینا هم برام کوچیکن.
بعد سالها گذشت و من انگار به کفش تنگ داشتن عادت کرده بودم. کفشای مجلسی که خب یکی دو ساعت فوقش پات هستن و پا رو میزنن و فوقش زخم میشه و همینه. کفشای اسپرت هم اولش تنگ بودن و بعد جا باز میکردن.
دانشگاه که رفته بودم یکی از بچهها همقد من بود. ولی اونا از خانوادهی پولداری بودن و از مغازههای مخصوصی کفش میخریدن که سایز بزرگتر هم داشت. اونجا که شمارهی کفشامو فهمید بهم گفت مطمئنی؟ تو با این قدت نباید شماره کفشت این باشه. و من همچنان اصرار داشتم که نه همینه.
تا اینکه اومدم اینجا و خب اینجا دیگه سیستم شمارهگذاری کفشا فرق داره. نمیتونستم برم بگم اینو بهم بدین یا سایز پای من اینه. فقط باید امتحان میکردم تا بفهمم کدوم به پام میخوره. و برعکس ایران که کفش ورزشی رو حتی یک شماره کوچیکتر از کفش عادی میخریدم، اینجا بعد از اینکه تو هایک و دویدن ناخن شستم کبود شد فهمیدم کفش ورزشی رو باید بزرگتر بخری که پا جا برای حرکت هم داشته باشه، مخصوص کفشای دویدن باید حداقل یک شماره بزرگتر از کفشای عادی باشن. بنابراین کفش یک شماره بزرگتر از راحتی هم پوشیدم.
و آخرش چی شد؟ آخرش بعد از یکسال که کفشای اینجا رو پوشیدم، فرم ناخنام از حالت کج و شکسته در اومدن. ناخنام کبود نشد. پشت پاهام زخم نشد. فهمیدم کفش مجلسی هم میتونه راحت باشه. و بعد که نشستم شمارهها رو مقایسه کردم فهمیدم من همیشه ۳ سایز کوچیکتر از سایز واقعی پاهام کفش میخریدهم. سه سایز!
من هیچ وقت بهخاطر ناامنی نسبت به پاهام کفش جلوباز نپوشیدم. هرگز بدون جوراب راه نرفتم. فکر میکردم ناخنام خیلی زشتن. و البته که کفش جلوباز سایز پاهام هم هرگز برام پیدا نمیشد.
الان یاد همهی اینا افتادم چون میخواستم برا تولد خواهرم براش کفش بخرم. و هرجا رو که نگاه میکنم نوشته ۳۷ تا ۴۰. و بزرگتر از ۴۰ میره تو ردهی بزرگپا. حس کردم یه دلیل دیگه برای خوشحالی از ایران نبودنم دارم. برای جامعهای که حتی توی چیز سادهای مثل کفش هم آدما رو از خودش میرونه و بهشون احساس درماندگی و exclude شدن میده. که آدمی که باید به قد بلندش افتخار کنه آرزو کنه کاش کوتاهتر میبود ولی پذیرفته میشد. من واقعاً هر بار میرفتیم مغازه کفش بخریم حس میکردم اگه بگم این کفش برام تنگه باعث ناامیدی و ناراحتی پدر مادرم میشم. نمیخواستم غصه بخورن چون پول ندارن از فلانجا که کفش بزرگپا داره برام کفش بخرن.
و بعد فکر کردم یکی دیگه از اهداف امسالم باید خریدن یه کفش جلوباز باشه. یه کفشی پاشنهبلند جلوباز. برای کنار گذاشتن این ناامنی، و برای دوست داشتن چیزی که هستم.