پارههای از زندگینامهای بینشان [۲]
پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۲، ۰۲:۱۲ ب.ظ
دقایق ابتدایی روز را، غلتیده در رختخواب، صرف کشتن وقت میکرد. میدانست نباید پرسید چرا، یا در توجیه آن برخاست. تنها چیزی که مهم بود این بود که هر روز این کار را تکرار میکرد. در احساس نفرت از خودش بابت این وقتکشی غرق میشد. بعد روزش را شروع می کرد.
- ۰۲/۰۱/۲۴
چه احساس آشنایی... منتها این حس نه فقط در هنگام شروع روز، که در تمام طول روز دائماً تکرار میشد!