فوق ماراتن

دیوار عزیزم

جمعه, ۹ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۰۵ ب.ظ

این چند وقت که ساعت‌های بیشتری را در دانشگاه می‌گذرانم و کارم هم فشرده‌تر شده نیاز به تمرکز خیلی بیشتری دارم. ولی چیزی که نمی‌یابم هم همان است. تمرکز نداشتنم هم یک سری عوامل درونی دارد هم یک سری عوامل بیرونی. سعی کردم زمان‌بندی‌ام را بهتر کنم و پیشرفت خوبی داشتم. این لحظه هم که دارم با لپتاپ خدمتتان پست می‌نویسم گوشی‌ام را در خانه گذاشته‌ام. چون یکی از عوامل تمرکز نداشتنم همان اعتیاد به گوشی بود. اولش نگاهم این بود که باید خودکنترلگری بیشتری داشته باشم و این حرف‌ها. ولی الان به این نتیجه رسیده‌ام که گوشی اعتیادآور است. مثل این است که به یک نفر بگویی سیگار بکش ولی خودت را کنترل کن که معتاد نشوی. به همین اندازه خنده‌آور است. یک گوشی نوکیای ساده هم سفارش دادم که برای تماس ضروری بتوانم ازش استفاده کنم. خلاصه این عوامل تمرکز نداشتن درونی را بهتر دارم می‌کنم.


اما امان از عوامل بیرونی! محیط کار ما فضایش باز است و هر کسی برای خودش یک کیوسک دارد. حدود سی کیوسک در یک فضا هستند و شاید در یک زمان حداقل نصفشان پر باشد. نصف دیگر هم در آزمایشگاه مشغول کارند و در رفت و آمدند. این فضای باز که در واقع برای کاهش هزینه‌ها طراحی شده و به نام «افزایش تعامل گروهی» است عذاب این روزهای من شده. منی که از سکوت مطلق چشم پوشیده و به صداهای گنگ و درهم هم رضایت می‌دهم، در محل کار یک دقیقه هم نمی‌توانم تمرکز کنم چون دائماً دو نفر پیدا می‌شوند که با هم در حال حرف زدن باشند. تازگی‌ها این تشدید هم شده است. چون یک سری میز اضافه آورده‌اند وسط گذاشته‌اند که دانشجوهای لیسانس هم بتوانند بنشینند و این میزها شده محل اجتماع و گپ و گفت. یک سمت دیوار کاملاً تخته‌ی وایت‌برد است که تبدیل شده به کلاس درس. و خلاصه جهنم من شده محل کارم.


امروز از میز عزیزم، از مانیتورم، از کیبورد و موس و دفترهایم خداحافظی کردم و راهی شدم. نمی‌توانستم بیشتر از این در آن جهنم بمانم. نمی‌توانستم آن‌ها را نجات بدهم ولی باید خودم را نجات می‌دادم. شنیده بودم دانشکده‌ی حقوق کتابخانه‌ی خوبی دارد. آمدم آنجا. کتابخانه را پیدا نکردم. اما بالاخره یک گوشه‌ی ساکت برای خودم پیدا کردم. یک آباژور با نور زرد پشت سرم روشن است. می‌خواهم سرم را به دیوار بغل دستم تکیه بدهم و در گوشش بگویم چقدر دلم برای داشتنش تنگ شده بود. حالا می‌فهمم چرا مردم روی دیوار می‌نویسند دوستت دارم. 

  • نورا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آخرین نظرات
نویسندگان