قوربونت بشوم
قورباغه کنار دریاچه نشسته بود. بچه آدم را دید که به درخت تکیه داده است و چهرهاش غمگین است. قورباغه صدا زد: آهای بچه آدم! قوربونت بشوم، چرا کشتیهایت غرق شده؟ بچه آدم گفت: چون همهی دوستهایم شنا بلدند و من بلد نیستم. حالا هم آنها رفتهاند در رودخانه شنا کنند و من تنها ماندهام. قورباغه گفت: قوربونت بشوم، شنا کردن که کاری ندارد! خودم به تو شنا یاد میدهم! بچه ادم گفت: راست میگویی؟ چطوری؟ قورباغه گفت: قوربونت بشوم، تو کاریت نباشد. فقط به من تکیه کن. بچه آدم گفت: تو که خیلی کوچک هستی. اگر غرق شوم، کی مرا نجات دهد؟ قورباغه گفت: قوربونت بشوم چرا غرق شوی؟ من خودم یک جوری به تو شنا یاد میدهم که هرگز غرق نشوی. بچه آدم گفت: باشد و از جایش بلند شد.
قورباغه گفت: اول از همه پاهایت را ببر توی آب. قدم قدم باید بروی تا ترست از آب ریخته شود. نکتهی اصلی پله پله جلو رفتن است. بچه آدم پایش را گذاشت توی آب. قدم قدم جلو رفت. تا جایی که آب به شانههایش رسید. قورباغه گفت: حالا وقت شنا کردن است. اول دست هایت را خم میکنی، بعد زانوهایت را خم میکنی، و بعد دستهایت را تکان میدهی.
بچه آدم دست هایش را خم کرد. اما تا آمد زانوهایش را خم کند سرش رفت زیر آب و به دست و پا افتاد. قورباغه گفت:قوربونت بشوم همین است! همینطور ادامه بده!
بچه آدم داد زد: قورباغه! دارم غرق میشوم! کمک! قورباغه گفت: قوربونت بشوم تا وقتی صدایت را میشنوم یعنی غرق نشدهای. فراموش نکن که تلاش و کوشش ضامن موفقیت است.
بچه آدم دست و پا زد و دست پا زد. آب رفت توی بینی و گلویش. سرش میآمد بالای آب و میرفت زیر آب. بالاخره یک نفس عمیق گرفت و خودش را به جای کم عمق آب رساند. از نفس افتاده بود و پشت سر هم سرفه میزد. چند قدم دیگر آمد و کنار دریاچه ولو شد. قورباغه گفت:قوربونت بشوم بچه آدم! من از اولش هم میدانستم میتوانی شنا کنی! فقط نیاز به کمی اعتماد به نفس داشتی.
بچه آدم که مانده بود به حال خودش گریه کند یا به حرفهای قورباغه بخندد گفت: اگر حمایتهای تو نبود نمیدانستم چه کار کنم.
قورباغه غبغبش را باد انداخت و گردنش را راست کرد. گفت: قوربونت بشوم نظرت چیست برای جلسهی بعد شنای پروانه را تمرین کنیم؟ یک پروانهی خیلی خوب برای این کار میشناسم! بعد به بچه آدم چشمک زد ؛)
- ۰۲/۰۶/۱۸
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.