کمالگرایی و دردسرهایش (۱): صفات نسبی و مطلق
دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۴۰۲، ۰۱:۵۱ ق.ظ
یکی از عواقب کمالگرایی برای من تفکر همه-هیچ بوده. مثلاً یا صبح سر ساعت بیدار میشم، یا بیش از حد میخوابم. یا تمرینمو کامل تحویل میدم، یا کلاً شروعش هم نمیکنم. یا هرروز میرم میدوم، یا هیچ روزی نمیرم. توی یه زمینههایی بهبود پیدا کردم، ولی یه جاهایی هنوز میلنگم و این تفکر رو به دوش میکشم. مثلاً اگه قبلاً "همه-هیچ" برام "۵ صبح-۱۱ ظهر" بود، الان شده "قبل از ۷-بعد از ۸". ولی مثلاً پاشم ببینم ۷:۱۵ دقیقه شده دیگه بلند نمیشم و با همهی دنیا قهر میکنم که "بازم مدرسهت دیر شد".
با اینکه میدونم بهخاطر کمالگراییه و به خودم یادآوری میکنم که "آدما میتونن اشتباه کنن و بد نباشن"، صرف یادآوریش خیلی کمک نمیکنه.
چیزی که برام بهتر جواب میده جایگزین کردن صفات مطلق با صفات نسبی بوده. مخصوصاً لغت "دیر". مثلاً:
- باز هم خوابت دیر شد.
- باز هم خوابت دیرتر از انتظارت شد.
درستش اینه که اون "باز هم" رو هم بردارم. ولی برا اینکه سختش نکنم همین یک قدم هم کافیه که فقط یادم بیاد چیزها صفر و یک نیستن. ساعت شروع یه کار فقط "به موقع" و "دیر" نیست. میتونه به موقع نباشه، ولی دیر هم نباشه. فقط "دیرتر از انتظار" باشه.
با اینکه میدونم بهخاطر کمالگراییه و به خودم یادآوری میکنم که "آدما میتونن اشتباه کنن و بد نباشن"، صرف یادآوریش خیلی کمک نمیکنه.
چیزی که برام بهتر جواب میده جایگزین کردن صفات مطلق با صفات نسبی بوده. مخصوصاً لغت "دیر". مثلاً:
- باز هم خوابت دیر شد.
- باز هم خوابت دیرتر از انتظارت شد.
+ باز هم دیر پاشدی.
+ باز هم دیرتر از انتظارت پاشدی.
درستش اینه که اون "باز هم" رو هم بردارم. ولی برا اینکه سختش نکنم همین یک قدم هم کافیه که فقط یادم بیاد چیزها صفر و یک نیستن. ساعت شروع یه کار فقط "به موقع" و "دیر" نیست. میتونه به موقع نباشه، ولی دیر هم نباشه. فقط "دیرتر از انتظار" باشه.
- ۰۲/۰۷/۱۷
الآن فهمیدم چرا همیشه یا خیلی خوبم یا افتضاح. :)