فوق ماراتن

به بهانه‌ی شروع سال نو

دوشنبه, ۱۱ دی ۱۴۰۲، ۱۲:۲۱ ب.ظ

اهدافی که پارسال نوشته بودم رو پیدا نکردم. نمی‌دونم چیا بودن. فقط یه فیلم تو گوشیم داشتم که گفته بودم هدفم اینه کتابایی که خریده‌م رو تموم کنم. کتاب جدیدی نخریدم امسال، ولی قبلیا هم تموم نشدن. ولی کلاً پارسال فهمیدم چیزای اضافه بر نیاز خیلی تو زندگیم زیاد دارم و خریدهای غیرضروری و هیجانی می‌کنم. مخصوصاً بعد از اسباب‌کشی بیشتر متوجهش شدم و افتادم روی دور تموم کردن و استفاده از همون چیزهایی که دارم. 

امسال برای سال بعد هدف خاصی ندارم راستش. یعنی حس زیادی هم به سال نو ندارم. نه اینکه حالا پارسال حسی داشتم، ولی امسال همون حس هدف‌گذاری هم نیست. سرعت پیشرفتم شبیه بلندشدن کاکتوسه. بهرحال تغییر کردن زمانبره. قبلاً هم که برام ملموس‌تر بود بیشتر یه توهم بود. از یاد گرفتن یه چیز جدید زیادی ذوق‌زده می‌شدم. الان اونقدرا ذوق زده نمی‌شم. البته چیز جدیدی هم دیگه به چشمم نمی‌خوره. انگار آخرین فیلسوف دنیا افلاطون بوده باشه و دیگه بعد از اون کسی حرف جدیدی نزده باشه. 

گذشته زیاد برام یاداوری می‌شه و هرجایی که می‌شینم یاد یکی از اشتباهات کوچیک و بزرگم میفتم. حافظ یه جایی میگه چگونه شاد شود اندرون غمگینم؟ به اختیار که از اختیار بیرون است؟ بعضیا می‌گن حافظ اینجا به جبر (در مقابل اختیار) اشاره داره. ولی من فکر می‌کنم حافظ منظورش همین محدود بودن اختیار به زمان حاله. یعنی گذشته جبره (و از اختیار بیرون است). دیگه اختیار تغییرش رو نداریم. حالا سعی می‌کنم در زمان حال از اختیارم بهره ببرم و اینو به خودم یادآوری کنم. 

یه مدت برای فرار از سر و صدا رفته بودم یه میز دیگه رو تصرف کرده بودم. حالا میزش خالی بود ولی بعدش حس عذاب وجدان داشتم. الان خیلی وقته برگشته‌م سر میز خودم. یه روز یکی از بچه‌ها داشت سیب گاز می‌زد و من داشتم صبر پیشه می‌کردم. یکی دیگه بهش گفت این خرچ خرچ از کجا میاد؟ بعد با هم شوخی کردن و البته اون همچنان به گاز زدنش ادامه داد. ولی برام جالب بود تعاملشون. یه مدل تعاملیه که حس می‌کنم هیچ‌وقت نمی‌تونم با بقیه داشته باشم. فعلاً همین صبور بودن رو تمرین می‌کنم.

یه سری دونه‌ی سیب رو گذاشته بودم لای دستمال که جوونه بزنه و بکارم. فقط یکیش جوونه زد. یه هفته‌ای هست گذاشته‌مش تو خاک و هنوز بیرون نزده. هر دفعه می‌رم فروشگاه این گلدونا چشمم رو می‌گیره و بعد به خودم یادآوری می‌کنم که حق نداری گلدون بخری، چون اون روزی که می‌ری سفر کسی نیست بهشون آب بده، یا باید یه آدمی رو به زحمت بندازی که بیاد ازشون مراقبت کنه. امیدوارم از پس این یه دونه سیب بر بیام. چند وقت پیش به این نتیجه رسیده بودم که به ترکی به سیب می‌گن آلما، چون خدا به این میوه اشاره کرده و به آدم و حوا گفته:"آل ما!". یعنی اینو نچینید. 

یه سری سیاهدونه هم کاشته بودم ولی همه‌شون مردن. چون بعداً فهمیدم سیاهدونه ریشه‌ی بلندی داره و باید تو عمق ده سانتی یا این حدودا کاشته بشه. من روی همون سطح کاشته بودم. ولی دیگه دوباره دست به این اقدام نزدم. 

قراره چند وقت بعد برم یه شهر دیگه که خیلی ازینجا دوره. هنوز روز شروع کارمونو اعلام نکردن. هم هیجان کار جدید رو دارم، هم دلم پیش پروژه‌ی خودمه. از یه طرف نمی‌دونم با ماشین چی‌کار کنم. مامان بابام می‌گفتن به یکی بسپر که هفته‌ای یه بار بیاد فقط استارت بزنه چند دقیقه روشنش کنه‌. ولی نمیخوام زحمتی رو دوش کسی بذارم. تو فکر این بودم به یکی بگم ماشین این مدت دست خودت باشه. ولی آدمی که بهش بتونم اطمینان کنم هم نمی‌شناسم اینجا. یعنی اونایی که برام قابل اطمینانن خودشون ماشین دارن و بازم یه زحمتی می‌شه. گزینه‌ی آخرم اینه که ماشین رو تا اونجا برونم و یه پارکینگ اجاره کنم. سعی می‌کنم زیاد بهش فکر نکنم و هی به خودم بگم حالا هنوز که معلوم نیست کی بری یا اصلاً رفتن جور بشه یا نه. 

دیشب با صدای ترقه و آتیش بازی از خواب پریدم و اینگونه سالم نو شد. ولی خدایی این چه رسم بیخودیه که ساعت دوازده شب بمب رو هوا می‌ندازن؟ فرض کن شما یه گنجشکک اشی مشی باشی، اگه سکته نکنی یه جون از جونات کم می‌شه حداقل‌. قبل از خواب فیلم once upon a forest رو می‌دیدم. داستان یه موش کور و یه خارپشت و یه موش بود تو جنگلی که آدما اثراتشون رو روش گذاشته بودن. تو این فیلم یه گاز سمی نشت کرده بود تو جنگل. ولی می‌شه صد قسمت دیگه از همین سری ساخت و یه قسمتشم اسمش باشه "بمب سال نو". 

  • نورا

نظرات  (۲)

به عنوان یه ترک زبان خواستم بگم اینکه سیب رو آلما میگیم درسته، اما «آل ما» یعنی نخر. فعل آلماغ به معنی خریدنه، البته به معنی گرفتن هم به کار میره. میخوایم بگیم این رو از دست من بگیر میگیم الیم نن آل. 

حالا نمیدونم چرا سیب آلماست. حتی سیب زمینی هم دقیقا تحت الفظی ترجمه میشه و میگیم یر آلما

نچین میشه « در مه» فعل درمغ به معنی چیدنه

 

همین :)

پاسخ:
شما زیادی تئوری‌های ما رو جدی گرفتید ؛) ولی آره معنی گرفتنش مدنظرم بود که با چیدن شبیهه‌. 
  • مهشاد ام
  • به نظر آدمی هستی که حتا وقتی لازمه و ناشی از تنبلی و راحت‌طلبی نیست، از کسی کمک نمی‌خوای. مثلن همین استارت زدن ماشین که برای یه همسایه زحمت زیادی نداره، در حالی‌که آلترناتیوهاش برای تو هزینه‌ی بیشتری داره. به نظرت این باعث نمی‌شه دیگران هم وقتی به کمکت نیاز دارن سراغت نیان؟ یعنی اگه یه همسایه اینو از تو می‌خواست، به چشم زحمت بهش نگاه می‌کردی و بدت میومد؟
    مخالف کمک‌گرفتنای الکی و در نظر نگرفتن موقعیت دیگران و اشغال خودخواهانه‌ی وقت و انرژی‌شون هستم، اما یه بخشی از ارتباط بین آدم‌ها بر پایه‌ی همین کمک‌کردن و‌ کمک‌گرفتن در مواقع لزومه.

    پاسخ:
    پیامبر می‌گه مؤمن کسیه که تنش ازش در رنجه و دیگران ازش در آسایشن.
    در نهایت به یکی از دوستام که گواهینامه داره و ماشین نداره گفتم، که اونم از ماشین یه استفاده‌ای ببره. 
    ولی نه اینجوری نیست که بقیه طبق اینکه تو ازشون کمک گرفتی اونام بگن کمک بخوایم. ممکنه از یه نفر هیچ کمکی نگرفته باشی و بازم از تو کمک بخواد، چون دفعه قبلی که کمکش کردی خوشرویی نشون دادی و این نگاه بده بستون رو نداشتی. 
    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    آخرین نظرات
    نویسندگان