روزمره، دوازده ژانویهی بیست و چهار
جمعه, ۲۲ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۱۹ ب.ظ
تابستان سال پیش که در اتوبوسی که میرفت ما را به محل کنفرانس برساند همنشین یک خانم تازه استادشده شده بودم، بهم گفته بود وقتی به دوران دکترایش فکر میکند، بزرگترین دغدغهاش خراب نشدن مواد غذایی در یخچال بوده.
حالا که باقیماندهی کاهو را خرد کردهام، با باقیماندهی سبزیهای قرمه کوکوسبزی درست کردهام، و باقیماندهی کینواها را با آخرین تکههای بستهی هویجی که یک ماه پیش خریده بودم و یک تکه مرغ و چند تکه فلفل دلمه گذاشتهام که مثلاً سوپ بشود، و آمدهام چاییای را بخورم که بستهی چاییاش را چند ماه پیش خریدهام و هر شب یک لیپتونش را میاندازم که تمام شود؛ همزمان که فکر میکنم با پنیرهای چدار باید چه کنم، یاد حرفش میافتم.
- ۰۲/۱۰/۲۲
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.