طرفداری
من هرگز تیم موردعلاقه نداشتم. به نظرم بیمعنی بود. خود را به چیزی نسبت دادن که در واقعیت با تو نسبتی ندارد، خوشحال شدن از تلاشی که نکردهای، کلکل کردن در مورد آدمهای هفتپشت غریبه، و غمگین شدن بخاطر یک توپ کوچک که به محدودهای به نام دروازه وارد شده یا نشده است.
ولی امشب که خوشحالی استقلالیها را دیدم، این شبهایی که بیدلیل غمگینم، فکر کردم کاش من هم یک تیم مورد علاقه میداشتم. اگر ببازد که چیزی از دست نمیدهم. یعنی غمگینتر از چیزی که هستم نخواهم شد. میتوانم گردن داور و مربی و باران و بختبد بیندازم. اما اگر ببرد، شادیای میآورد که در معادلههای منطقی و طبیعی این دنیا پیدا نمیشود. شادی بیدلیل، هیجانی، و حتی افتخارآمیز.
این زندگی دشوار، به خوشیهای بیمنطق نیاز دارد.
- ۹۹/۰۶/۰۵
من با اون جملات اول بیشتر موافقم :)