سالبالایی درون
این مکالمه رو بخونید :
آبیها منم و سیاها یکی از بچههای سالبالایی که تو امتحان پریروز کمکم کرد. ( کمک گرفتن آزاد بود یعنی ).
و این اون موقعیتیه که من همیشه باهاش روبرو میشم. نقطهای که بیشتر از نصف سوالو حل کردم، بیشتر لز نصف راهو رفتهم، ولی به جواب آخر نمیتونم برسم. و میگم "خب دیگه همنقدر کافیه". این همون منیه که برگههای امتحانشو زودتر از همه میده. و فقط میخواد از استرسش زودتر خلاص شه.
و من به یه "سالبالایی درون" نیاز دارم که بهم یادآوری کنه حیفه، حیفه اینهمه راهو بیای و به آخر نرسی. به یه "سال بالایی درون" نیاز دارم که وقتی در آستانهی رهاکردنم بگه "همیشه آخرین تلاشا تاثیر داره".
یادم بمونه تو دنیا همیشه کسی نیست که بهم اینا رو یادآوری کنه. و من باید این ندا رو در درونم حفظ کنم. باید یه کوه تو وجودم بسازم که هر وقت کنارش فریاد میزنی "خستهام" پژواکش بیاد "یه ذره وایسا" ...
مرسی سالبالایی!
و مرسی خدا که بهم درس میدی، وقتی که بهش نیاز دارم
- ۹۹/۰۷/۰۹
دمش گرم! چه دلسوز =))
این خیلی خوب بود :)) منم همینم