تم سال ۱۴۰۰
چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۹، ۰۲:۰۳ ق.ظ
یادتان هست پارسال نوشته بودم به پیشنهاد النا پادکستی گوش دادهام و قرار است ازین به بعد به جای هدف سالانه، "تم" سالانه داشته باشم؟ سالی که در انتهای آن هستیم تم "برنامه نویسی و خوش قولی" داشت. در خوشقولی خیلی پیشرفت کردم، میتوانم بگویم هماکنون یک ارزش است. مثلاً وقتی یکی از بچهها گفت "ترم که تمام شده، نمره را هم گرفتهای، چرا دنبال دردسر نوشتن این کتاب هستی؟" گفتم دلیلش ساده است! قول دادهام! و پارسال این روزها تصور نمیکردم چنین پاسخی در باورهایم داشته باشم. در برنامه نویسی هم شروع گرچه کند، پیشرونده بوده است. و همین مرا کافیست.
اما امسال. قرار است سال خیلی سختی باشد. و تم امسال "رهاکردن و انجام کار درست" است. نتیجهاش تنهایی است. تنهایی مطلق. برای منی که از "از دست دادن" گریزانم و حتی فکر "فقدان" هم میتواند تمام احساساتم را جریحهدار کند، تم امسال سختترین تم خواهد بود. اگر بتوانم زنده بمانم ( اغراق نمیکنم) شاید دیگر کار سختی نماند که خودم را در آن ناتوان ببینم. نمیدانم در نهایت تبدیل به چه انسانی خواهم شد، بیاحساس یا قوی.
در قسمت یکیمانده به آخر سریال "اشکالی ندارد که خوب نباشی"، وقتی زن بیرحم داستان هنگام دستگیر شدن میگوید 'شما آدمها خیلی ضعیفید'، روانپزشک میگوید 'بله. ضعیفیم. و همین از ما انسان میسازد. ما ضعیفیم، اما همدیگر را داریم و به یکدیگر تکیه میکنیم' و همزمان دو انگشت سبابه را به هم تکیه میدهد.
من نمیخواستم قوی باشم. نمیخواستم چیزی جز یک انسان باشم که به تکیهگاهی نیاز دارد. اما دنیا برای من شانهای نخواست، و حالا باید خودم رها کردن را انتخاب کنم، انگار که هیچ اجباری در میان نبوده است. اما خب، در نهایت انتخاب کردن از گریختن بهتر است. چرا که به قدر کافی گریختهام و پناهی نیافتهام. حالا وقت انتخاب کردن است.
من زیاده خواه نبودم. اگر ممکن بود حاضر بودم چیزی (هرچیزی) را بدهم و آنچه میخواهم داشته باشم. اما واقعیت، و دنیا، معاملهگر نیست. اینطور نیست که خدا را بدهی و خرما را بگیری ( یا برعکس)، که اگر بدهی تنها داشتههایت هم از دست رفته است. من خدایی دارم، و تلاشم را خواهم کرد که کامم به خرمایی نیز شیرین شود. ولو دیر، ولو دور.
++ علیرغم غمبار بودن این روزها، امروز صبح اتفاق خوشی افتاد. قضیه این است که چند روز پیش دخترخاله برایم لینکی فرستاد از مسابقه #لذت_متن طاقچه. باید یک بریده از کتاب را در اینستاگرام استوری میکردی و در مسابقه شرکت داده می شدی. من هم یک قسمت از عادتهای اتمی را منتشر کردم. یه جمله کوتاه که میگفت "فرق آدمهای حرفهای و آماتور در این است که حرفهایها آنچه دردناک یا آزاردهنده است را پشت سر می گذارند." بعدش هم همان پست جایزه را استوری کردم و نوشتم "حالا منکه شانس ندارم :))"
صبح دیدم طاقچه پیامی فرستاده و گفته برنده شدهام! آن هم نه در جایگاه دوم و سوم (۵۰ هزار تومانی) بلکه در جایگاه اول! صد هزار تومان اعتبار هدیه. به دوستی چند روز پیش داشتم میگفتم که فلان کتاب خیلی گران شده و باید صبر کنم جیبم پر شود تا بتوانم بخرمش. اما امیدوارم همان دوست بیاید و کتاب (کتابهای) بهتری پیشنهاد بدهد. چون هنوز هم به نظرم نسبت به محتوایش گران است :))
+++ منکه حرفهای نبودم. پس چرا باید آنچه دردناک و آزاردهنده است را به این مرگ و رنج پشت سر بگذارم؟
لعنت به امسال که سال انجام کار درست و رها کردن است.
- ۹۹/۱۲/۱۳
من از خوباش شروع می کنم.
مبارکت باشه جایزه ت🥰 یه کیف خاصی داره🙂
رها کردن هم از نشانه های بزرگ شدنه، ولی بزرگ شدن روح و نه سن!