فوق ماراتن

سرخی خون مرا گونه‌ی تبداری نیست

چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۴۱ ق.ظ
با که گویم؟ که مرا گوش خریداری نیست
حرف‌ در سینه و دل هم‌نفس یاری نیست

رودها در گذر از برکه‌ی ناصاف من‌اند
رازهایم به که گویم که نگهداری نیست

صحبت دوست بدادم به متاعی اندک
بعد از آن در کف این بحر گهرباری نیست

باز تقدیر نشست بر سر تقصیراتم
ایمن از حیله‌ی ایام چمنزاری نیست

چه توان گفت سخن دستخوش تکرار است
ذره‌ای چشم امید هست و بسیاری نیست


+ ولی انصافاً من بی‌امید نیستم :)) زیاد جدی نگیرید. شعر یکم قدیمیه. 
++ آیا می‌دانستید در پست‌های شعر می‌توانید با مصرع عنوان یه بیت کامل بسازید که در کامنت‌ها دور هم بخندیم و خوشحال باشیم؟ :)) 
  • نورا

نظرات  (۱)

شعر قشنگی بود دوست داشتم🥰

پاسخ:
:) شعرمم اظهار علاقه متقابل کرد. 
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آخرین نظرات
نویسندگان