گرد طلایی گم شده
پنجشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۵:۳۹ ب.ظ
فکر می کردم دیگر هیچ کاری در این دنیا نیست که به ذوق انجام دادنش شب ها بیدار بمانم. فکر می کردم این از خصوصیات بزرگ شدن است که دیگر همه چیز آن گرد طلایی روی خودش را از دست می دهد و غبار بی تفاوتی رویش می نشیند. ولی حالا که سرم گیج است و حتی درست نمی توانم فکر کنم و هی روی run کلیک می کنم، می فهمم که هنوز هم چیزهایی هست که شوقشان را داشته باشم. فقط باید پیدایشان کنم.
+ اگر برای این کار انقدر ذوق دارم، برای آن کار دیگر که عاشقشم چقدر ذوق خواهم داشت؟ بی صبرانه منتظر شروعش هستم...
- ۰۰/۰۲/۱۶
من هم همین حس و میکردم. تا اینکه مدتی قبل باز اون حس و گرد طلایی درمورد یه کاری به سراغم اومد.
الهی گرد های طلایی زندگیت یه عالمه بیشتر شه...