کوچ "شاید شد"ها
جمعه, ۲۵ تیر ۱۴۰۰، ۰۵:۲۹ ق.ظ
بعد جدید بزرگسالی، رنگ باختن تفکر "شاید شد" و جایگزینی آن با حقیقت "ناممکن"هاست. نمیدانم دقیقاً چه فعل و انفعالاتی در مغزم رخ میدهد. ولی امروز چشم باز کردم و دیدم "شاید شد"ها رفتهاند. تا همین دیروز بودند، حتی قبل از خواب به من شببخیر گفتند، ولی صبح رفته بودند.
پیدایشان نکردم. هرجا را گشتم دیدم فقط تابلوهای حقیقت علم شدهاند. گفتم سرهنگ بیخیال این قوانین مزخرف شو، من همین دیشب به آینده رفتم و برگشتم، حالا امروز زدهاید "ورود ممنوع"، "در دست ساخت است"؟
خندید. گفت یعنی میگویی آینده وجود دارد؟ و تو در گذشته به آینده رفتهای؟
گفتم باور کنید همین جاده بود. همین جا را هرروز میرفتم و سیر عالم را میکردم. زیباترین جادهی خیال همین جاده بود. یعنی هنوز هم هست!
اشاره کرد که پیاده شوم.
پیاده شدم. "شاید شد"ها رفته بودند. آینده در دست ساخت بود. ماندم در حال. پیچیدم در گذشته. هیچ چیز نابود نشده بود، فقط فهمیدم آنچیزها اصلاً وجود نداشته است . . .
- ۰۰/۰۴/۲۵
چقدر دوست داشتم این پست رو ...