خاطره ون در جاده سرسبز
دوشنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۰، ۰۳:۱۶ ب.ظ
بین پرواز اول و دومم در استانبول یک روز فاصله بود و هواپیمایی آن یک شب را به من هتل میداد( در آن صوتها توضیح داده بودم). بعد از آن همه خستگی، وقتی بالاخره سوار ون شدم که ببرندمان هتل، درست آن صحنه یادم است. صندلی جلو نشسته بودم، به دشتهای وسیع سرسبز نگاه میکردم. تلاش میکردم تا جا دارد چشمهایم را از آن منظرههای دلپذیر بهاری سرشار کنم. همانطور که با تمام وجود مشغول تماشا بودم، به آیهی "ان مع العسر یسرا" فکر میکردم. راستش را بخواهید طی آن اتفاقات به این نتیجه رسیده بودم که تکرار این آیه به صورت پشتسر هم در قرآن، برای تاکید نیست. بلکه میخواهد یادآور شود که این سختی و آسانی در یک چرخه هستند و پشت سر هم تکرار میشوند. یک سختی سپس آسانی، و بلافاصله پشتش سختی بعدی و باز هم آسانی. آنجا که خودم را در آسانی مطلق میدیدم، یک لحظه به خداوند گفتم "خدایا سختی بعدی چیست؟ نکند قرار است ویزایم را ریجکت کنند؟" و با خود فکر میکردم سختی بعدی چه چیزی میتواند باشد و احتمالات را از سر میگذراندم و با پروردگار شوخطبع عالم کمی شوخی میکردم.
خب لابد در جریان هستید که بلافاصله بعد از رسیدنم به هتل پیام کنسلی پرواز دوم را گرفتم و افتادم در عسرا. آنجا حسابی خندهام گرفت. گفتم خدایا شکرت که سختی این بود. پس دیگر ویزا را قرار نیست ریجکت کنی و آن در آسانی میافتد :)))
دوباره در روزهای سختیام. حدود پنج شش سختی همزمان بر من وارد شدهاند. نمیدانم چه بگویم. امشب باز یاد آن روزها افتادم. یاد آن لحظه که همه جا سبز بود. باز هم باید بخندم. شکر که سختیها در آن چیزهاییست که من گمانش را نکرده بودم و انشالله که آسانیها در آن چیزهایی باشد که از سختشدنشان هراس دارم.
- ۰۰/۰۴/۲۸
این دفعه یسرها رو پیشبینی کنین...
به ضمیمهی این دعا که ان شاء الله در سختیها قفل نکنید و از پا نیفتید و علاوه بر سر پا موندن،قدرت و توان کافی برای استراتژی چیدن رو هم داشته باشید