تصمیمهای کند-برگشتپذیر
موهامو کش بستم و از یکم بعد از کش قیچی کردم. این روزا نتونسته بودم خوب ازشون مراقبت کنم و حسابی در هم تنیده بودن و ریزش داشتن. شاید حس کردم فعلاً لیاقتشونو ندارم.
برای اولین بار یه تار موی سفید بین موهای کوتاه شده دیدم. حتماً مال پشت سرم بوده، چون این جلوها چیزی به چشمم نخورد. ولی میدونید که تحقیقات نشون داده موهای سفید هم میتونن دوباره سیاه بشن(الان پیداش نکردم. ولی بعداً اگه یادم بمونه میذارم براتون). برا همین زیاد نگران اون یه تار سفید نیستم. این روزا یه خوشحالی عمیقی توی قلبم دارم و میتونم امیدوار باشم که اون تار موی سفید دوباره سیاه شه.
بعضی تصمیما برگشتناپذیر نیستن، ولی برگشتنشون هم ساده و سریع نیست. مثل همین کوتاه کردن مو. میدونی دوباره قراره رشد کنن، ولی اینطوری هم نیست که فردا ده سانت بلند شده باشن. حالا الان مثال خاصی تو ذهنم نیست. فقط به ذهنم رسید.
++ ببخشید که جواب کامنتای پست قبلو هنوز ندادهم. یه آشوبناکی زیادی داره زندگیم و هنوز به حالت پایدار نرسیدهم. دیروز یکم مریض هم شدهم و امیدوارم زیاد طولانی نشه. البته امروز خیلی بهترم :)
هرروز یه سری ایمیل بلند بالای هومورک دارم و از همه چیز هنوز عقبم. امیدوارم زودتر بتونم خودمو جمع و جور کنم.
- ۰۰/۰۶/۳۱
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.