ببین، لازم نیست بترسی.
زن به دختر میگوید "تا حالا داخل کندو را دیدهای؟" دختر سرش را به نشانهی منفی تکان میدهد. زن لباس محافظ به دختر میپوشاند. با هم به سمت کندو میروند. "وقتی این را باز کنم، زنبورها بیرون میآیند. ولی بیرون نمیآیند که به تو آسیب بزنند. اگر نیشت بزنند خودشان هم میمیرند. آنها نمیخواهند نیش بزنند. بیرون میآیند و روی تو مینشینند. تا با تو آشنا شوند."
آهسته یک تخته از کندو را بیرون میآورد. خودش هیچ لباس محافظی به تن ندارد. زنبورها روی دستش راه میروند. "زیباست که اعتماد موجوداتی را داشته باشی، که اگر بخواهند میتوانند به تو آسیب بزنند. حتی میتوانند باعث مرگت شوند. داشتن اعتماد آنها برای من معنای زیادی دارد. من تلاش زیادی کردهام که این اعتماد را به دست آورم." زنبورها را با دو دستش میگیرد، و آنها را در دست دختر میریزد.
.
[چند هفته بعد]
.
دختر به پدرش میگوید "تا حالا داخل کندو را دیدهای؟" هر دو لباس محافظ میپوشند. دختر کندو را باز میکند. دستش را بالای کندو میگیرد. "اگر دستت را بالای کندو بگیری، گرمایش را حس میکنی." هر دو دستشان را روی کندو نگه میدارند. "آدم میتواند نیش ۵۰۰ زنبور را تحمل کند."
به پدرش میگوید "چشمهایت را ببند".
لباس محافظ را بیرون میآورد. دستهایش را روی کندو میگیرد. زنبورها روی دستش حرکت میکنند. "حالا باز کن".
به زنبورها نگاه میکنند. زنبورها آهسته در حرکتند. از انگشتی به انگشت دیگر. دختر میگوید "ببین، لازم نیست بترسی."
و آن لحظه انگار آدم از هیچ چیزی نمیترسد. انگار چیزی برای ترس و نگرانی در دنیا وجود ندارد. "لازم نیست بترسی" دیگر فقط سه کلمه نیست، تصویر کاملیست که به قلب آدم اطمینان میدهد.
+ دوست دارم من هم برای دیگران تصویر باشم، نه کلمه.
++ از فیلم Leave no trace
- ۰۱/۰۲/۱۸
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.