فوق ماراتن

دین برنامه‌ی زندگی نیست.

جمعه, ۳ تیر ۱۴۰۱، ۰۱:۲۹ ب.ظ

در کتاب‌های تعلیمات دینی این جمله‌ی "دین برنامه‌ی زندگی است" را آنقدر تکرار کرده بودند که بدون تامل برای من یک جمله‌ی مسلّم شده بود (حتی اسم کتاب هم دین و زندگی بود). می‌دانم همه‌ی کتاب‌های دینی مدارس در واقع از تئوری‌های مطهری بیرون آمده‌اند؛ ولی نمی‌دانم آیا او اولین نفری بوده که به این مسئله اینطور نگاه کرده یا قبل از او هم بوده‌اند‌.

انی وی :) این بنده‌ی حقیر معتقدم که دین برنامه‌ی زندگی نیست، بلکه بیشتر شبیه چهارچوب یک خانه است، شبیه آن طنابی که وسط استخر زده‌اند که اگر خواستی غرق شوی دستت را بگیری، شبیه خاک است. و زندگی بسیار فراتر از آن است. زندگی خود خانه است، زندگی شنای آزاد است، زندگی بذری است که خودت کاشته‌ای و فقط از این خاک تغذیه کرده است. 

بعضی‌ها دوست دارند در مورد هرچیزی از دین سوال کنند. یا اینطور بگویم که دوست دارند و انتظار دارند دین برای تمام پرسش‌هایشان یک پاسخ داشته باشد. با کدام پا وارد مستراح شویم؟ ناهار چه بخوریم؟ چند تا بچه بیاوریم؟ دانشگاه چه رشته‌ای بخوانیم؟ برای عروسی نوه‌ی عمه‌مان لباس قرمز بپوشیم یا زرد؟ حکم عروسی نوه‌ی عمه با نوه‌ی خاله یکی است؟ 

من فکر می‌کنم این یک جور سهل‌انگاری است. اینکه به جای فکر کردن، تجربه کردن، دنبال پاسخ برای سوال‌های مهم گشتن، و روبرو شدن با نتایج تصمیم‌های فردی و جرات تصمیم گیری؛ همه‌ی مسئولیت زندگی را روی دوش یک مفهوم خارج از خودت بیندازی و نتیجه را هم از آن بدانی. فکر کنی اگر با پای چپ وارد شدی و پایت افتاد توی چاه به‌خاطر کج‌روی از دین بوده و اگر با پای راست وارد شدی و پایت افتاد در چاه حکمت‌ الهی در آن بوده است و چه بسا که در این "بزم" مقرب‌تر هم بوده‌ای! و این مسئله که چشمانت در کدام عوالم سیر می کرده که چاه را ندیده به کلی بی‌ربط می‌شود.

چند روز پیش زیر یک پست توییتری بحث افتاد که آیا می‌شود دیندار و دموکرات بود یا نه. و من به این فکر کردم که شاید اینکه خیلی‌ها لازمه‌ی دموکراسی را حذف دین می‌دانند همین است که جمهوری اسلامی در هر سوراخی به اسم دین انگشت کرده‌ و معتقد بوده‌ که "دین برنامه‌ی زندگی" است و نمی‌شود یک سوراخی در عالم باشد که از حکمرانی دینی ما بی‌نصیب بماند. به خودشان اجازه داده‌اند در مورد اینکه آدم‌ها حق دارند چطور زندگی کنند نظر بدهند و برخی هم داوطلبانه رفته‌اند و پرسیده‌اند حاج‌آقا به نظر شما ما چطور زندگی کنیم؟ 

من دوست ندارم دین برایم وسیله‌ی صلب مسئولیت شود. می‌خواهم مسئولیت کارهایم را بپذیرم. خیلی وقت‌ها در کارهایم یک گشایشی شده و یک گره‌ای که فکر نمی‌کردم باز شود باز شده و بابتش شکرگزارم، ولی اگر اشتباهی کرده‌ام باید مسئولش خودم باشم و حتی اگر بابت دست گرفتن از طناب هنگام شنا در یک دادگاه بازخواست شدم نگویم "دین من این را گفته بود"، بگویم "من فکر می‌کردم که دین من این را گفته بود". 

و فکر نمی‌کنم لزومی داشته باشد که برای چیزهایی که دستوری برای آن وجود ندارد تفحص دینی کنم. ابزار یافتن حقیقت زیاد است. مثلاً هزاران مقاله نوشته شده و آمار نشان داده که واکسن زدن شدت بیماری را کاهش می‌دهد. حالا باید حتماً یک آیه بیاید برای بعضی‌ها که با واو.الف.کاف‌.سین.نون شروع بشود که قبول کنند واکسن پیشگیرانه است؟ 

من رژ گلبهی‌ام را دوست دارم، دوچرخه سواری را دوست دارم، دوست دارم شعرهایم را برای تو بخوانم، می‌خواهم دیوارهای این خانه‌ را خودم رنگ کنم، قابی که دوست دارم را از آن آویزان کنم، تا هرجا که خواستم در نزدیکی این طناب شنا کنم و شیرجه بزنم، و سبزی‌هایی که خودم دوست دارم را در باغچه‌ی زندگی بکارم. 

خلاصه اینکه من فکر می‌کنم دین برنامه‌ی زندگی نیست. نه می‌خواهم برای اینکه قادر باشم شنا کنم طناب را ببرم، و نه می‌خواهم به جای یک رشته طناب یک تور روی دریاچه بیندازم. من فقط می‌خواهم زندگی کنم، بدون اینکه غرق شوم. 

  • نورا

نظرات  (۸)

  • فیلو سوفیا
  • احسنت به این قلم و تفکر:)

    پاسخ:
    :) 
  • هلن پراسپرو
  • اتفاقا تو سریال فلیبگ دقیقا یه صحنه ای بود که شخصیت مونث آتئیست داستان داشت به پدر روحانی کاتولیک اینو میگفت:

    No, I want someone to tell me what to wear every morning. I want someone to tell me what to eat, what to like, what to hate, what to rage about, what to listen to, what band to like, what to buy tickets for, what to joke about, what not to joke about. I want someone to tell me what to believe in, who to vote for, and who to love, and how to tell them. I just think I want someone to tell me how to live my life, Father, because so far I think I've been getting it wrong. And I know that's why people want people like you in their lives. Because you just tell them how to do it. You just tell them what to do, and what they'll get out of the end of it. Even though I don't believe your bulls**t, and I know that scientifically nothing I do makes any difference in the end anyway, I'm still scared! Why am I still scared?! So just tell me what to do. Just f***ing tell me what to do, Father!

     

    من هنوز نمیدونم باید راجب این صحنه چی فکر کنم، اینکه موافق باشم یا مخالف یا چیزی بین این دو. ولی در هر صورت به نظرم صحنه‌ی خیلی سنگین و... انسانی‌ای بود:) پر از شک و تردید و خسته شدن و همه‌ی این چیزهای انسانگونه.

    پاسخ:
    خب قطعاً‌ زندگی کردن قرار نیست ساده باشه. یعنی این شخصیت داستان داره از روی خستگیش میگه که فقط بهم بگو چیکار کنم. و خب راحته که بقیه بهت بگن چیکار کنی و تو فقط همونکارو انجام بدی و دیگه اون عذاب وجدان تصمیم اشتباه یا تردید رو نداشته باشی. 
    ولی درست هم هست؟ یا اصلاً‌ اون پدر معنوی خودش میدونه با زندگیش چند چنده که بخواد یکی دیگه رو هم راهنمایی کنه؟ یا اصلاً دین‌ها همچین محتوایی دارن؟ یعنی آدم میتونه بره به جای یه پدر معنوی به یه تراپیست هم همین حرفا رو بزنه و بگه من خسته‌م از این زندگی فقط بهم بگو چیکار کنم. من میگم این زندگی زندگی مسئولانه‌ای نخواهد بود دیگه. 

    ولی خیلی ممنون که این دیالوگ رو آوردی. برام جالب بود و جالبتر اونکه منم چند روز پیش می‌خواستم فلیبگ ببینم قسمت نشد :)) ولی داشتم فکر میکردم خداکنه کپی کرده باشی از یه جایی و تو زحمت نوشتنش نیفتاده باشی :)) 

    بله واقعاً تردید خیلی انسان‌گونه‌ست :) 
  • هلن پراسپرو
  • اتفاقا این شخصیته پیش تراپیست هم رفت.. ولی خب چون یه جوری سریال طنز تلخه، طنزگونه از اون قسمت گذشتن و تراپیسته بیشتر بهش گفت خودت باید بفهمی باید چیکار کنی.

    آهان و! اون پدر معنویم خودش با اینکه با خودش چند چنده مشکل داشت"-" پس فکر کنم حرفتون منطقیه.

     

    وای نه کپیش کردم!D:"

    پاسخ:
    هلن چان :)) رفتم فیلمو دیدم. پدر معنویمون خیلی دچار احساسات معنوی شد :))) 

    ولی اتفاقاً خوب شد که این تیکه از فیلمو اینجا مطرح کردی. با دوستم در مورد این صحنه و کامنتت صحبت داشتیم می‌کردیم؛ و آره یه جاهایی قبول دارم آدم خوبه که وقتی توی یه مذهب هست تکلیفش رو میدونه. ولی این همون چهارچوبه تو ذهن من. مثلاً فلیبگ اگه کاتولیک بود می‌دونست که نباید وارد رابطه‌ی نامشروع بشه. البته اینطوری هم نبود که زندگی براش ساده‌تر بشه. یا تردیدهاش کم بشه. مثل کشیش که بهش گفت منم پر از تردیدم. و آدمای مذهبی هم اگه متعصب نباشن همیشه تردید دارن. ولی خب همونه که تکلیفشون توی یه مسائل کلی با خودشون روشنه. و شاید ده درصد کمتر از بقیه توی دوراهی گیر کنن. 
  • یک مسلمان ...
  • با سلام و احترام

     

    ... البته جواب گفتگوی قبلی رو ندادین و نیمه تمام موند اما یادتون باشه در اولین فرصت که به کتاب دسترسی داشتم یه بخشی از کتاب حرکت از عین.صاد رو براتون بفرستم، ان شاءالله.

    در تایید برخی از فرمایشات‌تون :)

    پاسخ:
    سلام :)

    ما با شما خصومت شخصی داریم. مگه نمیدونستید؟ :)) نه جدای از شوخی منم در اولین فرصت (قریب به احتمال امروز) بحث کامنت قبلی رو ادامه میدم :) یکم یک سر و هزار سودام در حال حاضر. 

    اولش فکر کردم "حرکت از عین.صاد" یه کتابه :)) بعد دیدم اسم نویسنده بوده. حالا انشالله که بتونم بخونمش خودم هم :) 

    بله بله :) 
  • هلن پراسپرو
  • وایی😭😂 بله خیلی درگیر معنویات بودشش...

     

     

    بله دقیقا همینطوری! درسته که پدر تونست تصمیم قاطع بگیره و فلیبگ همچنان به venturing in the darkش ادامه داد، ولی ممکنه بعدا هردو به یه اندازه راجع به تصمیماتشون افسوس بخورن و شک کنن و... 

    همون قضیه‌ی تردید آدمگونه:*) یه مقدار زیادی به خود آدم بستگی داره تا دین.

    پاسخ:
    :))))) متأسفانه

    آره‌ دقیقاً همینطوره. و برا همین ترجیح میدم از دین چنین انتظاراتی نداشته باشم. 
  • یک مسلمان ...
  • آدم ها باید به گونه ای باشند که بتوانند در لحظه تصمیم بگیرند، زیرا اسلام مهره هایش را طوری تربیت می کند که خود به پا خاسته و «قائماً بالقسط» باشند. ما به کسانی احتیاج داریم که بتوانند در موضوعات، در لحظه تصمیم بگیرند، نه اینکه منتظر دستور از بالا باشند. این نوع سازماندهی که امروزه مطرح می شود، حتی در گروه های کاملاً ریشه دارِ موجود، با روح اسلام هماهنگ نیست. نوع تربیتی که رسول به همراه بینات و کتاب و میزان داشت، این بود که افراد را طوری تربیت می کرد که خود بتوانند در مضوعات به پا خیزند: «لیقوم الناس بالقسط». 

     

    علی صفایی حائری/ حرکت/ صفحه 177

     

    پ.ن: پیشنهاد مطالعه.  

    پاسخ:
    راستش باید کل کتاب رو بخونم و بعد به این جمله فکر کنم. یکم برام پیچیده ست الان و نمیتونم درست بفهمم منظور نویسنده چی بوده.

    خب من دقیقا نفهمیدم...

    شما میگین همه چیزو تجربه کنیم ؟ و با ازمون و خطا بفهمیم چی درست و چی غلطه ؟

    خب این یه راه حله ، که استفاده هم میکنیم ،ولی خب شما فرض بگیرین ۳۰ سالتون شده و میفهمین فلان کار توی ۲۰ سالگی رو نباید انجام میدادین یا باید انجام میدادین ، ولی فرصت بازگشت و تصحیح ندارین...

    یعنی ازمون و خطا واسه تصمیمای بزرگ ( که شاید نمیدونیم بزرگن)  جوابگو نیست .

    پاسخ:
    نه. منظورم اصلاً این نبود. منظورم این بود که دین‌ "همه چیز" نیست. مثلاً فرض کن من می‌خوام تصمیم بگیرم یوگا کار کنم یا برم بدوم؛ این سوالی نیست که برم در متون دینی دنبالش بگردم. 

    خب همین کارای ساده هم به نیتش بستگی داره ...

    مثلا تو میری واسه سلامت جسمت ورزش کنی ، خب درست

    یا مثلا میری ورزش میکنی که قوی بشی بری با مردم دعوا کنی زد و خورد کنی یا بری کار خلاف بکنی خب همون ورزش هم اشتباه میشه

     

    حتی طرف نماز میخونه بکنه تو چش و چار بقیه که بره کلاهشو نو برداره ! این نماز هم گناه محسوب میشه یه جورایی /:

    حالا دقیق نمیدونم 

    پاسخ:
    خب همین. تو میری ورزش که سالم باشی، و این ربطی نداره که خدا اون دنیا بهت پاداش میده یا نه. "کار درست کردن" نیازی به "دیندار بودن" نداره. میگم کلاً حرفم این بود که لازم نیست برای تشخیص درست و غلط "لزوماً" به دین مراجعه کرد.


    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    آخرین نظرات
    نویسندگان