فوق ماراتن

من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندی

من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندی

واقعیت‌ها ساده‌اند

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۰۴:۵۱ ب.ظ
باید همه چیز را برای این مردم در لقمه بپیچی تا باور کنند. بیشتر واقعیت‌ها ساده‌اند. یک جمله یا نصف جمله بیشتر نیستند‌. مثلاً زمین گرد است، دنیا بی‌صاحاب است، عشق دروغ است. می‌دانی آقا داداش، ما یک روز رفته بودیم سر قبرمان. یعنی خسته شده بودیم، از همه چیز. گفتیم از خانه بزنیم بیرون. نه اینکه تنهایی دوای زخم‌ها باشد، ولی لااقل کسی نمک زخمت هم نمی‌شود. گفتیم با زخم‌هایمان تنها شویم. خانه‌ی ما سابقا توی همین کوچه بود. همین کوجه‌ی پشت پارک. زدیم بیرون و بی‌وقفه قدم پشت قدم گذاشتیم. رسیدیم همین چهارراه چراغ قرمز شد. چراغ عابر را می‌گویم. ما خیلی معتقد بودیم. قانون به ما خیلی مرحمت کرده بود. ایستادیم. می‌دانی آقا داداش، این بدن ما شاید یک عیبی دارد. نمی‌دانم. ولی یک‌کاره است. یا پاهایمان راه می‌رود یا فکرهایمان. هردو باهم نمی‌شوند. هردو بدون هم هم نمی‌شوند‌. تا راه می‌رفتیم خوب بود. فکرها ایستاده بودند. ولی آن چراغ که قرمز شد، پاهایمان که ایستادند، فکرها تازه شروع به راه‌رفتن کردند. یک رژه‌ی نظامی در پادگان تصور کن. سربازی‌ رفته‌ای آقا داداش؟ ما نرفته‌ایم. ولی از تلویزیون دیده‌ایم. یک مشت آدم لنگ در هوا. که پاهایشان را محکم می‌کوبند. فکرهای ما هم همینطورند. یک مشت فکر لنگ در هوا. که انقدر محکم می‌کوبند که سرت درد می‌گیرد. چراغ قرمز شد و ایستادیم و فکرها کوبیدند و گفتند کجا می‌روی ناحسابی؟ مقصدت کجاست؟ گفتیم لعنتی‌ها بس کنید. می‌رویم سر قبرمان. ولی بعد دیدیم بی‌راه نمی‌پرسند. جایی برای رفتن نداشتیم. ولی بعد دیدیم ما هم بی‌راه جواب نداده‌ایم. سر قبرمان که می‌توانیم برویم. رفتیم. رفتیم گورستان و یک قبر همان بغل خیابان کنده بودند. خوب جایی بود آقا داداش. یعنی، از نظر یک مرده خوب جایی بود. از نظر بعضی زنده‌ها که بالاتر از استاندارد هم بود. دیوارش نم نمی‌داد. پی‌ریزی‌اش خوب بود. دراز کشیدیم و چشم‌هایمان را بستیم. به هیچکس نگفته‌ام، به تو می‌گویم، اشک هم ریختیم. زیاد. ولی به ساعت نکشیده صاحابش آمد. گفت جوان بلند شو! توی این قبر چه غلطی می‌کنی؟ خیال می‌کرد مفنگی هستیم. گفت تا زنگ نزده‌ام جمع کن برو. من ملتفت نشدم اول. اعتنا نکردم. گفتم ما مرده‌ایم. باور نکرد. گفت مرده‌ها از کی تا حالا حرف می‌زنند؟ گفتیم به خدا قسم ما مرده‌ایم. ما خیلی وقت است مرده‌ایم، فقط دیر به عزای خودمان رسیده‌ایم. باور نکرد. گفت تن لشت را ببر جای دیگر. اینجا صاحاب دارد. گفتیم آقاجان دنیا بی‌صاحاب است. حتی این را هم باور نکرد. گفت وقتی زنگ زدم حالیت می‌شود صاحاب دنیا کیست. بلند شدیم. دیگر بهش نگفتیم که عشق دروغ است. بی‌فایده بود. هرچه می‌گفتیم باور نمی‌کرد. واقعیت‌ها ساده‌اند آقا داداش. ولی باید همه چیز را برای این مردم در لقمه بپیچی تا باور کنند.
  • نورا

نظرات  (۹)

قشنگ بود :}

سبک نوشتن جدید :)

پاسخ:
:) ممنونم. 
ادامه بدم؟ پول هست تهش؟ :)) 

پادکستش کنی، می‌گیره :)) خوبم می‌گیره :))

پاسخ:
:)) اوووو کی بره اینهمه راهو 

اگه بخوایم باور کنیم که جدی جدی باید بریم توی قبرمون دراز بکشیم و دیگه هیچوقت هم بلند نشیم....

پاسخ:
ای بابا از این روزگار

احسنت به قلم تو :) و ذهنت خلاقت :*

پاسخ:
متشکرم ^-^
  • صابر اکبری خضری
  • درود و صد درود!

    پاسخ:
    :) درود خداوند بر شما باد. 
  • سرکار علیه
  • به به

    پاسخ:
    :)

    وای کاش واقعا میشد ادم بره روزانه نیم ساعت تو قبر خودش دراز بکشه ببینه چی به چیه. اگه واقعا همچین کاری کرده بودی و پستشو نوشته بودی ایستاده که نه، در حال بپر بپر برات دست میزدم :))

    پاسخ:
    من؟ من عین بز می‌ترسم  :))) 
    خب پس همون ایستاده دست بزن. نشسته هم راضی‌ام. Even lying :)) 


    نهایتا میتونم یه سر برات تکون بدم :))))

    پاسخ:
    به چپ و راست نباشه فقط :))) 
  • محبوب حبیب
  • وای حسنا محشر بود

     

    و یه جورایی من رو یاد رضا امیرخانی مینداخت.. نمی دونم چرا. 

     

     

    بازم بگم خیلی عالی بود

    پاسخ:
    خیلی ممنونم محبوب جان ^-^ نظر لطفته.

    من متأسفانه هنوز کتابی از امیرخانی نخونده‌م. ولی خودم تو ذهنم یکم سمفونی مردگان عباس معروفی بود. یعنی تحت تاثیر اون فضا بودم. 

    مچکرم *-*
    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    آخرین نظرات
    • ۸ ارديبهشت ۰۳، ۱۵:۱۱ - 🌺آسیــ هــ💚
      مرسی .
    نویسندگان