امرور فکر میکردم. کنار گذاشتن گذشته، بدون حل کردن آن، کار سختی است. ولی همیشه نمیتوان به گذشته بازگشت و مسائل را حل کرد، و یک جایی، باید بین ادامهی زندگی با یک اختلال روانی و "انجام کار سخت کنار گذاشتن گذشته"، یکی را انتخاب کرد.
به اینها فکر میکردم چون فیلم "تا استخوان" را دیده بودم. من هیچوقت در زندگیام به آن حد لاغری نرسیدهام و همیشه در معیار BMI نرمال بودهام، با این حال دورهای از زندگیام اختلال غذاخوردن داشتهام، بدون اینکه متوجه باشم این یک اختلال است.
امروز که موقع ناهار خوردن فکر میکردم کاش مادرم به من غذا میداد، و بعد آن صحنهی فیلم را دیدم که الن گفت: مامان، به من غذا بده؛ تمام طول آن صحنه را گریستم.
فکر کردم من دیگر هرگز به کودکی باز نخواهم گشت. مادرم مرا در آغوش نخواهد گرفت که به من غذا بدهد. به نوجوانی باز نخواهم گشت. مادرم نگاه تهدیدآمیزش برای خوردن یک بشقاب پر از غذا را پس نخواهد گرفت. ولی من باید یک جایی از کنار گذاشتن لقمههای آخر غذا در بشقاب دست برمیداشتم. باید یک جایی از بیرون انداختن گهگاهی لقمهی جویده دست برمیداشتم. باید با غذا به صلح میرسیدم و فکرنمیکردم غذا خوردن تهدیدی است برای چاق شدن، و غذا کمخوردن وسیلهایست برای دوست داشته شدن، برای مورد محبت واقع شدن.
چند روز پیش باغچهی کوچکم را میکولیدم و علفهای هرز را بیرون میآوردم. علف هرز اگر از ریشه بیرون نیاید دوباره سبز میشود. من هم تلاش میکردم تا جای ممکن علفها را از ریشه بیرون بیاورم. یک جایی ریشه را بیرون کشیدم و هرچه ادامه میدادم ریشه قطورتر میشد و تمام نمیشد، تا جایی که متوجه شدم این ریشهی درخت است که تا باغچه کشیده شده، علف هرز نیست. دوباره ریشه را زیر خاک دادم.
حس میکنم برخی از مشکلات همینطورند. گاهی باید علفها را بیرون کشید و از خیر بیرون کشیدن ریشه گذشت. میدانی دوباره یک روزی سر بیرون خواهد آورد، چون از ریشه حل نشده است. ولی دوباره میتوانی علفها را بیرون بکشی، و این هم یک بخشی از زندگی است. نباید از ترس علفها از کاشتن و درو کردن دست کشید. باید ادامه داد، و از ریشهها گذشت. و فکر میکردم برخی ریشههای مزاحم ریشه در هویت تو دارند، مثل همان درخت. من نمیتوانم مادرم را از زندگیام بیرون کنم، همانطور که نمیتوانم و نمیخواهم ریشهی درخت به آن بزرگی را قطع کنم. بیرحمانه است قطع کردنش. درختی است که تمام آن خاک را در خود نگهداشته، روی باغچه سایه انداخته، و حالا یک گوشهای از آن هم مزاحم رشد محصول شده. این چیزها را هم باید زیر خاک داد. باید آن گوشه از خاک بیشتر آب ریخت و بیشتر بهش رسیدگی کرد، بدون اینکه ریشه را قطع کرد.
خلاصه همینکه گذشتن از برخی مشکلات، بدون حل کردن ریشهای آنها سخت است، ولی باید این کار سخت را انجام داد. باید کاشت و رشد کرد. علفهای هرز قرار نیست تمام شوند، فقط فصل کشت است که میگذرد.
+ پست قبلی و این پست در یک روز پست شدهاند. به بچهی قبلیام هم توجه کنید :)