دو تا پست قدیمی از میهن بلاگ - احساس میکنم از یه سایت خارجی ترجمه شون کردم اما متاسفانه منبع نذاشتم! و خودمم نمیدونم از کجا اینا رو نوشته م.
1. چه کاری را "حتماً باید" انجام دهید؟
- ۲ نظر
- ۲۵ آذر ۹۹ ، ۰۶:۱۴
دو تا پست قدیمی از میهن بلاگ - احساس میکنم از یه سایت خارجی ترجمه شون کردم اما متاسفانه منبع نذاشتم! و خودمم نمیدونم از کجا اینا رو نوشته م.
1. چه کاری را "حتماً باید" انجام دهید؟
دیروز صبح بر خلاف همیشه نصف شب بیدار بودم و دیدم یه ایمیل اومد برام! اولش اصلا دقت نکردم به عنوانش، بعد باز کردم دیدم نوشته با درخواست شما برای waive کردن اپ فی موافقت شده *-* در واقع یه استادی بود که گفته بود بهم ایمیل بدین اگه صلاحیتشو داشته باشین (؟) براتون اپ فی رو پرداخت میکنم. بعد من فرم اپلایو پر کردم و بهش ایمیل دادم که این رمز و نام کاربریمه، میتونی پرداخت کنی. ( یعنی خودش اینجوری گفته بود). بعد دیگه خوابیدم صبح دیدم ایمیل داده من نمیتونم پرداخت کنم اینجا گزینه پرداخت انلاین نداره و فکر کنم چون دانشجوی ایرانی هستی کلا برا همه ایرانیا ویو میشه خودبخود. من سایت دانشگاه رو چک کردم دیدم بله نوشته برای ایرانیا ویو میشه ولی مهلتش تا 1 دسامبر بوده. یعنی فکر کنید مثلا من اگه مثل همیشه بیدار میشدم اصلا نمیدیدم ایمیلو و مهلتشم رد میشد ( به ساعت اونا).
خلاصهههه! ولی چون حرفی از پذیرش و اینا نزده بود، پرسیدم میتونم اسم شما رو توی sop بیارم؟ گفت آره مشکلی نداره. و امروزو باید بشینم حسابی رو sop کار کنم که معدلم و بکگراند نامرتبطمو بپوشونه.
بعد من یادتونه گفته بودم جایزه ادبی مشهد شرکت کردم؟ برا شعر. (گفته بودم؟). از یه طرف اینستاگرامم رو حذف کرده م که درس بخونم. ولی دوستم که تو بخش روایت نگاری شرکت کرده بود، چند روز پیش گفت اسامی منتخبا اومده و اسمش تو منتخبا هست. منم هی منتظر بودم اسامی شعر هم بیاد گاهی با همین وب میرفتم نگاه میکردم. و دیروز یه اتفاقاتی افتاده بود که حالم خیلی بود. یهو نصف شب همون دوستم پیام داد گفت بیاااااا ببین اسمت هست *-* و فقط خدا میدونه چقد خوشحال شدم. امیدوارم حالا برنده هم بشم :))))
پاسپورتم هم به دستم رسید و دیگه میتونم آزمون دولینگومو بدم.
استادی که گفته بودم سرمون کلاه گذاشته، حالا یه فایل "حفظ اسرار" هم فرستاده که امضا کنیم :/// چه رویی داری تو آخه؟ اول قرارداد ما رو بده، بعد حفظ اسرار بفرست! بعد از طرفی، من به سه تا ریکام نیاز دارم. یکی از کسایی که عمرمو پیششون تلف کردم خب همین بود، که گفته خودت بنویس بده من برات ارسال کنم :)) بعد یه استاد دیگه که بقیه عمرمو پیشش تلف کردم هم بهش ایمیل دادم و جوابمو نمیده :))) یه استاد دیگه ای هم که باهاش کار کردم تازه اومده و هنوز هیئت علمی نیست و ایمیل وابسته به دانشگاه نداره :)))) خدایا لطفا به این مورد هم رسیدگی شود!
عاشق بودن شجاعت میخواست. تو نداشتی. ایستاده بودی پشت تپهها و دست تکان میدادی. اگر به سمت تو میآمدم خوشحال میشدی؛ اما اگر نمیآمدم حاضر نبودی قدمی در این صحرای مینگذاری شده بگذاری. آدم این میدان نبودی.
امروز منتظر شدم، منتظر شدم دست تکان دهی، و با اولین علامت، از دور به تو شلیک کردم. باید از پشت تپهها میرفتی. مرا ببخش که زخمیات کردهام. باور داشته باش، تیر خوردن برایت بهتر از کشته شدن بود.
گفتی من نیتی نداشتهام. فقط دست تکان میدادم. کجای دست تکان دادن برای یک دوست بد است؟
گفتم تو هرگز یک زن نبودهای، و نمیدانی قرار گرفتن در درههایی که هیج دیدی به پشت کوهها ندارد چه حسی دارد. از نظر تو یک دست است، اما از نظر من میتواند یک لشکر باشد.
گفتی سقوط در دره چه؟ درد ندارد؟ تو هم هرگز یک مردنبودهای و نمیدانی نه شنیدن چقدر سخت است.
گفتم زندگی سخت است. و عشق سرباز خط مقدم میطلبد، نه فرمانده پشت خط.
گفتی خب اگر سرباز بشوم چه؟ تیرم نمیکنی؟
خندیدم. گفتم تو که فقط دست تکان میدادی؟
گفتی برای مثال میگویی.
گفتم چرا. زخمیات میکنم چون نمیخواهم کشته شوی.
گفتی ما که غریبه نیستیم؟
گفتم نه. اما به قبل از این هم برنمیگردیم.
پرسیدی چرا ؟
گفتم هردوی ما آسیب پذیرتر شدهایم. حقیقت این است من گلولههای زیادی در خشاب ندارم. و تو، خون زیادی از دست دادهای.
عاشق بودن شجاعت میخواست. منکه فقط رهگذری در درهها بودم، کاش برای دیگران کمی از قلهها پایین بیایی...
بعد از اینکه دیروز بخاطر معدلم نشستم و گریه کردم، حس کردم خب دیگه همینیه که هست. جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت نبود؟ و بالاخره قبول کردم که پلن بی رو هم توی ذهنم فعال کنم؛ موندن برای ارشد. بعد از اینکه یکم فکر کردم و احتمالات رو سنجیدم که اینجا با چه استادی میتونم کار کنم و موضوعمو چجوری میتونم به خوردشون بدم، یکم خیالم راحت شد.
به چند تا دانشگاه در مورد تعویق آیلتس ایمیل دادم و پرسیدم آیا ممکنه نمره رو دیرتر بفرستم یا نه، که همه گفته بودن نه! ولی بیشترشون گفته بودن به جاش میتونی دولینگو امتحان بدی. این شد که دیشب دولینگو رو هم ثبت نام کردم (49 دلار!) البته به یکی از اقوام که کانادا هست گفتم و برام واریز کرد که من از اینجا باز براش پول میریزم( که شد 1300). اینکه قیمتا رو مینویسم میخوام سالها بعد یادم بمونه و بتونم باهاش نرخ تورمو محاسبه کنم :))))
این ماه حسابی خانواده تحت فشار قرار گرفتن با این خرجا. و اگه از استادی جواب نگیرم هیچ دانشگاهی اپلای نمیکنم، جز اونایی که اپلیکیشن فی نمیخوان. چون واقعیت اینه که رشته من برا اونچیزی که میخوام نامرتبطه و میدونم کلی متقاضی خوب با معدل بالا و پیش زمینه عالی پشت درن، اونوقت چرا باید ریسک کنن و منو انتخاب کنن؟
هرچی بزرگتر میشم نگرانیا بیشتر میشن. حالا باید به فکر مقاله هم باشم. فارغ از اینکه برم یا نرم باید تا سال بعد یه مقاله سابمیت کرده باشم و این یعنی باید الان شروع کنم. چند تا استاد محتمل در نظر دارم و امروز به یکیشون ایمیل دادم که در مورد موضوع با هم صحبت کنیم. استادیه که همین ترم باهاش درس داریم و بهم گفته توی اسکایپ میتونیم صحبت کنیم.
یکم آروم ترم و یکم خیالم راحت تره. دیروز استخاره کردم (البته فک کنم به اینکار نمیگن استخاره ) و این آیه دلمو روشن کرد :
(موسی خطاب به خدا ) : رب انی لما انزلت الیّ من خیر فقیر ، پروردگارا من به هر خیری که تو بر من بفرستی نیازمندم
خدایا، منم همینی موسی سفارش داد :))))
باید اسم وبلاگمو بذارم ماجراهای من و درسام :)))
حالا ببینید باز چی شد! کل آزمون زبانهای آذر معلق شد. و اولین آزمون بعد از اون میفته ۱۶ ژانویه ( ۲۷ دی ). جدای از اینکه اون زمان خیلی زمان شلوغیه برا من، چون وسط امتحانای ترمه؛ نصف ددلاینها هم رد شده تا اون روز!
حالا به چندتا دانشگاهی که ددلاینشون ۱۵ ژانویه بود ایمیل دادم و پرسیدم ممکنه دیرتر نمره زبانو بفرستم یا نه، ولی نمیدونم پاسخشون چیه. چون یه مشکل بین المللی نیست، فقط مشکل ایرانه.
از یه طرف البته خوشحالم یکم، چون برا مشکل پاسپورتم فرصت بیشتری دارم و برای خوندن هم همینطور. نه اینکه با خیال راحت بخونم، ولی میتونم نمره بالاتری بگیرم.
آه چقد ولی حسرت میخورم. حسرت اینکه روزایی آدم درس میخونه و درگیر دانشگاه و حواشیه، هیچ وقت فکر نمیکنه یه روزی ممکنه به چه چیزایی نیازمند باشه. به یه نیم نمره بیشتر، به یه ریکام مرتبط، به یه جایزهی تحصیلی، و خیلی چیزای دیگه.
و چقدر من خودمو واقعاً شهرستانی حس میکنم در مقابل بعضی بچهها که از روز اول دانشگاه میدونستن چار سال بعد چه خبره.
نه به اون روزای بی اتفاق نه به این روزای پر تلاطم :))) البته خداروشکر تلاطمها در جهت مثبتن. امروز صبح اولین آزمون آزمایشی رو از کتاب ۱۱ کمبریج دادم. لیسنینگش خیلی خوب بود. یعنی من مثلاً msrt داده بودم از این تندتر حرف میزدن. اینا خیلی خوب و شمرده حرف میزدن. اما... ازونطرف توی رایتینگ و اسپیکینگ افتضاح بودم!! کتاب رایتینگ هم خریده بودم باید اونم شروع کنم و مشکلم تو اسپیکینگ لغات ضعیفمه.
حالا! چه اتفاقاتی که تو گروه نیفتاده! ما یه گروه تلگرامی داریم، بچهها از سالای خیلی قدیم ورودی بیوتک تا ورودیهای جدید توش عضون. و البته نصف گروه هم کساییان که بیوتک میخونن ولی نه دانشگاه تهران، دانشگاهای دیگه. خلاصه! گفتم که رئیس گروهمون رفته، من قبلاً نوشته بودم استعفا داده، الان میگن چون رئیس پردیس عوض شده، اینو بیرون انداختن. حالا یه سری از بچهها دارن امضا جمع میکنن که ازش حمایت کنن و نامه بدن به پردیس که ریاست ما تغییر نکنه. بعد من توی گروه گفتم میشه چند مورد از اقدامات مثبت ایشونو نام ببرید؟ همین. امروز اومدم دیدم توی گروه کلاسیمون بحثه. گفتن چرا اون گروه اینجوری شده، کی پشت این قضایاست، چرا با مخالفا اینجوری برخورد میکنن. منم رفتم چک کنم ببینم چی شده، دیدم ااا اصلاً منو از گروه بزرگه حذف کردن :///
یکی از بچهها گفته بود بیاین به نشانه اعتراض ما هم ترک کنیم گروه بزرگه رو. من گفتم بابا ما کشورو ترک میکنیم کسی به هیچ جاش نیست، فکر میکنی گروه برا کسی مهمه؟ :)))
خلاصه که این بود پایان داستان ما و بیوتک.
آهان! تو کلاس ماشین لرنینگ، که از دیروز شروع شده، دو تا دانشجوی عراقی هم داریم. نمیدونم چچوری اومدن، ولی میخوام بگم خیلی خوب فارسی حرف میزنن، و توی همین یک سال فارسی رو یاد گرفتن. یعنی اولش استادمون به دختره گفت اگه نمیتونی فارسی حرف بزنی انگلیسی بگو،( با توجه به شناختش از ترم قبل). بعد دیدیم عین بلبل شروع کرد به فارسی حرف زدن. گفت نه دیگه یاد گرفتم. فقط نمیدونم چرا کلاً توی تلفظ مصوت کوتاه ءَ یکم مشکل دارن. مگه تو عراقی ءَ نداریم؟
اینم از اخبار! بعد دختر معمولی تو پست اخرش از تفاوت شرکت جدید و قبلی در معارفههای کوتاه و مفصل گفته بود( به ترتیب). ما هم بعضی استادامون مثلاً میان از یک ساعت و نیم کلاس، یک ساعت و ربع درباره برنامههاشون برای این کورس توضیح میدن! حالا آخرشم من میدونم هیچ کدومش اجرایی نمیشه و میمونیم تو گل همهمونها ! به جاش درس بده عزیزمن، نصف ترم رد شده :///
امروز رفتم کتابای کمبریدج آیلتس رو خریدم و باید تا آخر آذر آزمونو بدم که به ددلاینا برسم. اساتید مورد علاقهم رو هم بالاخره پیدا کردم. اولش میخواستم دوباره از لیسانس بخونم، ولی خب چون لیسانس داشتم بهشون ایمیل دادم و بهم گفتن نه نمیتونی برا لیسانس اقدام کنی.
بعدش به یه دانشجوی ایرانی استاد ف پیام دادم و پرسیدم آیا دانشجو میخواد و فاندش چجوریه، گفت امسال سرش شلوغ شده مطمئن نیستم دانشجو بخواد، از بیوتک هم تا حالا دانشجو نگرفته، ولی بازم به خودش ایمیل بزن. ولی گفت نگران فاند نباش، به همه دانشجوهاش فول فاند میده اگه قبول کنه.
و بالاخره امروز جرات کردم و به خود استاده پیام دادم و شرایطمو توضیح دادم. گفتم من پایه ریاضیم قوی نیست اندازه یه دانشجوی ریاضی، ولی به این فیلد علاقه دارم و فلان کورسای مرتبطو هم گذروندم و اینا. امییییدوارم بهم جواب بده.
با اینکه خیلی کاراشو دوست دارم، تا حالا جرات نکردهم به خدا بگم خدایا اینو جور کن. چون واقعاً نمیشه فهمید اخلاقش چطوره، آیا برا ارشد سنگینه برام، از پسش بر میام و کلی چیز دیگه که آدم نمیتونه بفهمه چی به صلاحشه.
فعلاً همینکه ایمیل زدنو شروع کردم خوشحالم. تا بقیهش چی بشه ...